زندگی نامه امام جواد عليه السلام
نام و نسب مبارك امام جواد عليه السلام
امام محمّد، فرزند على، فرزند موسى، فرزند جعفر، فرزند محمّد، فرزند على، فرزند حسين، فرزند على بن ابىطالب ـ كه صلوات خدا بر همه آنان باد ـ .
كنيه او: ابو جعفر.
القاب او: تقى، زكى، رضى، مرضى، جواد، و...
مادر او: سبيكة. برخى خيزران، و برخى ديگر جز آن را گفتهاند[1].
ولادت امام جواد عليه السلام
حضرت عليه السلام در ماه رمضان سال 195 هجرى متولد شده است، لكن روز آن اختلافى است، برخى شب جمعه 19 ماه رمضان، و برخى شب جمعه نيمه ماه رمضان، و برخى جز اينها را گفتهاند[2].
شخصيّت امام جواد عليه السلام
ـ امام رضا عليه السلام فرمود: سوگند به خدا روزها و شبها نگذرد مگر اين كه خداوند
به من پسرى عطا كند كه به وسيله او بين حق و باطل جدايى افكند[3].
ـ و در روايت ديگرى فرمود:... تا از صلب من پسرى به دنيا آيد كه جانيشن من شود، حق را زنده كند و باطل را نابود سازد[4].
ـ و نيز از امام رضا عليه السلام نقل شده است: اين مولودى است كه مولودى با بركتتر از او براى شيعيان ما به دنيا نيامده است[5].
ـ امام جواد عليه السلام وارد مسجد رسول خدا صلى الله عليه وآله شد على بن جعفر عموى او بدون كفش و عبا از جا برخاست نزد او رفت دست او را بوسيد و او را بزرگ داشت و احترامش كرد.
امام جواد عليه السلام فرمود: عمو جان! بنشين، خداوند به تو مهربان باشد.
گفت: اى سرورم! چگونه بنشينم در حالى كه تو ايستادهاى!
چون على بن جعفر به جاى خود برگشت اطرافيانش او را سرزنش كردند و گفتند: تو عموى پدر او هستى، با او اينگونه رفتار مىكنى؟!!
او دست به ريش خود گرفت و گفت: خاموش باشيد، اگر خداى مقتدر و شكوهمند اين ريش سفيد را سزاوار [امامت] ندانست و اين كودك را سزاوار دانست و به او چنين مقامى داد، آيا من فضيلت او را انكار كنم؟!!! پناه مىبرم به خدا از سخنان شما، من غلام او هستم[6].
ـ مأمون شيفته امام جواد عليه السلام شد، چون ديد حضرت با آن سن كوچك در فضل
و دانش و حكمت و ادب و كمال خرد به جايى رسيده كه هيچ يك از بزرگان زمانه با او برابرى نمىكند، از اين رو دخترش ام الفضل را به همسرى او درآورد، و امام جواد و دختر خود را با خود به مدينه آورد، و بسيار او را اكرام و به او احترام و مقامش را بزرگ مىداشت[7].
ـ مأمون چون خواست دخترش را به همسرى حضرت درآورد گفت: ... اما ابو جعفر محمد بن على من او را برگزيدم چون او با سن كوچك بر همه صاحبان فضل و دانش برترى دارد و در اين باره شگفتانگيز است، من اميدوارم آنچه من از او مىدانم براى همه مردم آشكار شود تا بدانند كه ديدگاهم نسبت به او كاملاً درست است.
واى بر شما! من اين جوان را بيشتر از شما مىشناسم، او از خاندانى است كه دانش و آبشخور دانششان از نزد خداوند و الهامهاى اوست، نياكان او در دانش دين و ادب از همه مردم كه در كمال ناقصاند بىنياز بودهاند، اگر مىخواهيد ابوجعفر را بيازماييد تا آنچه را من در توصيف او گفتم براى شما آشكار شود[8].
ـ شيخ كمال الدين محمد بن طلحه شافعى درباره حضرت مىگويد: او اگرچه از نظر سن كوچك بود لكن ياد و منزلتش بزرگ و والا بود[9].
ـ و نيز مىگويد: امّا (درباره) صفات و فضائل و مناقب آن حضرت (بايد گفت): مسابقههاى جولانگاه مناقبش (چندان) به درازا نكشيد، و عمرهاى (جلوه) آنها
(چندان) امتداد نيافت، بلكه تقديرات الهى بنا بر مصالح و حكمتهايى بر عمر كوتاه او در دنيا رقم خورد... اما خداوند سبحان حضرتش را به منقبتى اختصاص داد كه در خاوران تمجيد و تكريم مىدرخشد، انوارش تابان، در مراتب صعودى فضيلتها در اوج، گرانمايه و پر ارزش، و نشانه آثارش براى خردهاى اهل معرفت نمايان است، و آن گرچه در ظاهر يك منقبت است اما معانى آن زياد است، و ساختارش هرچند كوچك است ولى دلالتش (بر والايى منزلت) بزرگ است... .[10]
ـ سبط ابن جوزى مىگويد: او در دانش و پارسايى و زهد و بخشش بر راه روشن پدر خود بود[11]...
ـ شيخ على بن عيسى اربلى مىگويد: [امام] جواد عليه السلام در همه حالاتش جواد[ و بخشنده ]است و اين سخن لغتشناسان درباره او صادق است كه: جواد از [ ريشه ]جودت [ و نيكوكارى] و از أجواد [و خانواده بخشندگان] است، با پاكى ريشه و طهارت ولادت سرآمد مردمان شد و قلّه بزرگى [و والامرتبگى] را درنورديد، و هيچ كسى به او نزديك نشد و هرگز نخواهد شد.
بزرگى او در والاترين مرتبهها است، و جايگاه بلند او فوق همه ستارگان است و منزلت او بر همه مقامها و منزلتها برترى دارد، و هرگاه جمع راهيان به مقصد، [در بيابان گمگشتگى] آتشى بينند گويند: اى كاش آتش (هدايت) او باشد كه هيچ آتشى [در راهنمايى] بر آن غالب نيست. از آنِ اوست بر آمدن به مقامات بلند، و حركت شبانه روزى به سوى گرانمايگى، و فرو رفتن و برآمدن در (درياى)
سرورى، و برآمدن و عروج بر اوج ستارگان، و او از هر فرومايگى دور است و به هر فضيلتى نزديك.
بوى خوش مكارم اخلاق از اطراف او متصاعد است، و مجد و بزرگوارى از جوانب او ريزان است، و گزارشهاى سماحت و بخشندگى او و فرزندان و گذشتگانش زبانزد همه است، پس خوشا به حال كسى كه در راه ولايت او كوشد، و واى به حال كسى كه به ستيز با او راغب است.
چون دستاوردهاى بزرگوارى و بلند مرتبگىها و فخرها قسمت شود برگزيدههايش از آن اوست و چون قلّههاى سرورى درنورديده شود بالاترين و برترينش ويژه اوست.
با باران در بخشندگى و عطا مسابقه مىدهد، و با شير در دليرى و غيرتمندى همراهى مىكند، و در سيره پسنديده دلپذير بزرگوارانه، بر همه سيرهها چيره مىگردد، هرگاه نياكان و فرزندان گراميش را بشمرند در رديف دردانهها جا گيرد، و مكارم جامعه را در تعريف و توصيف خود آوَرَد، و بلندمرتبگىهاى گوناگون در او و در نياكان پيشينش گرد آمده است، پس كيست كه پدرى همچون پدر او يا جدّى همچون جدّ او داشته باشد؟! او در بزرگوارى آنان شريك، و آنان نيز در بزرگوارى او شريكند، و همانسان كه (مردم) با عطاياى خود دست نيازمندان را پر مىكردند او به تنهايى آن دستها را پر مىكرد.
بدورٌ طوالع جبال فوارعُ
غيوثٌ هوامعٌ سيولٌ دوافعُ
بهاليلُ لو عاينت فيض أكفّهم
تيقّنت أنّ الرزق فيالأرض واسعُ
إذا خففت بالبذل أرواح جودهم
حداها الندى واسستنشقتها المطامعُ
ترجمه شعر:
ماههاى كامل (شب چهاردهم) كه (در ظلمات جهل و درماندگى بشر) طلوع كردهاند، كوههاى سربلند (استقامت و پايدارىها)، بارانهاى ريزانِ (هدايت و بخشندگىها)، سيلهاى (سيراب كننده) درّهها و دشتها.
سروران داراى همه خوبىها كه اگر فيض دستهاى (بخشنده)شان را بينى يقين خواهى كرد كه رزق در زمين، فراگير و گسترده است. هرگاه با بخشش (پى در پى) نسيمهاى بخشندگىشان سبك گردد آواز خوش نهايت بخشندگى، آنها را به پيش رانَد، و طمعها(ى نيازمندان) آنها را ببويند.
راههاى هدايت به وسيله آنان آشكار شد، و به وسيله آنان از پستى سالم ماند و فرداى قيامت با محبّت و دوستى آنان اميد نجات و كاميابى مىرود و آنانند اهل خوبىها و صاحبان بخشش .
همه ستايشها كمتر از شايستگى آنان است، و همه ارزشها و خصلتهاى گرانمايه برگرفته از اخلاق كريمانه آنان است، و همه صفات نيك در تار و پود وجود گرانمايه آنان نهفته است. از اين رو بهشت در پيوند با آنان و جهنم در جدايى از آنان است.
و اين اوصاف بر جمع آنان و يك يك آنان صادق است، و براى غائب آنان و حاضرشان ثابت است و بر فرزند و پدرشان فرو مىبارد.
محبّت و دوستى آنان واجب و حتمى است، دولت و فرمانراوايى آنان پايدار و هميشگى است، و بازارهاى سيادت و سروريشان (گرم و) بپاست، و مرزهاى دوستدارانشان خندان (و پذيراى درماندگان) است، در شرافت آنان همين بس كه جدّشان محمد و پدرشان على و مادرشان فاطمه است، پس كيست كه در فخر با
آنان برابرى كند؟!! و يا كيست كه در بلند مرتبگى از آنان پيشى گيرد؟!!!
هيچ نهايت عزّتى را وا ننهادند مگر آنكه پيشتازانه به آن رسيدند، و هيچ مرتبه سرورى را نگذاشتند مگر آنكه آسوده از پيوستگان، از آن بالا رفتند، و اين (مقام) حقّ اليقين بلكه عين اليقين است.
مردم همه ريزهخوار سفره آنانند، و نسبت به آنان همچون غلامان و خادمان هستند، آثار ارزشمند را از آنان گرفتهاند، و مايههاى فخر و مباهاتشان را از آنان آموختهاند، و با شرافت آنان پيشينيان و پسينيان شرافت يافتهاند. هرچه در توصيف آنان بگويم چيزى نگفتهام، و اگر بكوشم كه اوصاف گرانمايه آنان را بشمرم مرا ندا مىدهند كه ستاره ثريّا كجا در دسترس كسى قرار مىگيرد.
و چگونه مىتوانى چيزى را بشمارى كه اولين و آخرين از آن ناتوانند.
و اين جايگاهى است كه در آن سحبان وائل (سخنور نام آور عرب)، لباس نمايان عجز مىپوشد، پس (اين بهتر كه) عنان قلم را واگذارم و از سخنرانى باز ايستم.[12]
ـ صلاح الدين صفدى در كتاب الوافى بالوفيات مىگويد: او را جواد و قانع و مرتضى لقب داده بودند، و او از اشراف خاندان نبوّت بود، مأمون دخترش را به ازدواج او در آورد، و هر سال بيش از يك ميليون درهم به مدينه مىفرستاد.[13]
وفات امام جواد عليه السلام
او در بيست و پنج سالگى در آخر ذى قعده سال 220 هجرى در بغداد به شهادت رسيد.[14]
[1] و 2 ـ نگاه كن: موسوعه زيارات المعصومين عليهم السلام، ج 4، ص 51 ـ 52 .
[3] ـ كافى، ج 1، ص 320، ح 4.
[4] ـ رجال الكشّي، ج 2، ص 828 ، ح 1044.
[5] ـ كافى، ج 1، ص 321، ح 9.
[6] ـ كافى، ج 1، ص 322، ح 12.
[7] ـ ارشاد مفيد، ج 2، ص 281.
[8] ـ ارشاد مفيد، ج 2، ص 282.
[9] ـ مطالب السؤول، ج 2، ص 140.
[10] ـ نفس المصدر، ج 2، ص 141.
[11] ـ تذكرة الخواصّ، ص 321.
[12] ـ كشف الغمه، ج 3، ص 160 ـ 162.
[13] ـ الوافي بالوفيات، ج 4، ص 79، رقم 1589.
[14] ـ راجع موسوعه زيارات المعصومين عليهم السلام، ج 4، ص 53 .
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.