تقدیم به ساحت سه ساله دردانه ی سید الشهدا علیه السلام، حضرت رقیه خاتون علیهاالسلام
من در شب خـرابه چــراغ هدایتم سیــارۀ کبــود سپهـــر ولایـتـــم
پیغمبــر سـهسالــۀ گـودال قتلگاه اندام خسته صورت نیلی است آیتم
گیسوی خـون گـرفتۀ مـن شـرح سنـگ بام دلهای پـــارهپــاره کتـاب روایتـم
طفلم ولی به سن کم و پیکر ضعیف دریـــای بی کــرانۀ جود و عنایتـم
سیلی و تازیانه و زخمزبان و سنـگ گـلواژۀ بلنــد کتــاب حکـــایتـم
روح کتاب صبر و رضا جسم خستهام مشکلگشایم از همه بادست بستهام
چشم فلـک به پنجرههای ضریح من حبل خداست طرۀ در خون نشستهام
اشک عمـو بـه نیـزه روان بهـر غربتم گلبوسههای عمه بـه فـرق شکستهام
از بسکه خارها بـه تنم حمله بردهاند انگـار مثــل لالـۀ از هـم گسستــهام
هرشب بـه شوق دیدن روی مسافرم خوابم نبرده، دمبهدم ازخواب جستهام
مانند من غـریب گلی در چمن نبود جز یک شَبَهْ بـه جای زاندام من نبود
بـاید مـدینه دفـن شود پیکرم نشد بـاید تنـم کفن شـود امـا کفـن نبود
از بس ز کعب نیـزه سیه بود پیکرم فرقی میـان جسم من و پیرهن نبود
بر سنگ قبـر من بنویسید دوستان سیلـی خــار حــق گـل یاسمن نبود
میخواستند تا بدنم را دهند غسل چیزی برای غسل به جازین بدن نبود
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.