زندگانى حضرت زهراعليها السلام
نام و نسب حضرت زهراعليها السلام:
او فاطمه دختر رسول خدا ابو القاسم محمّد، فرزند عبداللّه، فرزند عبدالمطّلب است.
و كنيه او: اُمّ الحسن، اُمّ الحسين، اُمّ الأئمه، اُمّ الحسنين، اُمّ أبيها.
القاب او: سيّدة نساء العالمين (سرور زنان جهانيان)، طاهره، زهره، زهرا، محدَّثه، حوراء الإنسيّه، بتول، تقيّة، نقيّة،...
مادر او: خديجه دختر خويلد، فرزند أسد، فرزند عبد العزّى، فرزند قُصيّ قرشى اسدى است.
ولادت حضرت زهرا عليها السلام:
سال پنجم بعثت در بيستم جمادى الثانى در مكّه به دنيا آمد.[1]
ازدواج حضرت زهرا عليها السلام:
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر اميرالمؤمنين عليه السلام نبود كه با آن حضرت ازدواج كند، از آدم تا قيامت هيچ همطرازى روى زمين براى او پيدا نمىشد.[2]
از جابر بن عبداللّه صلى الله عليه وآله نقل شده كه گفت: امّ ايمن گريان نزد پيامبر آمد. پيامبر فرمود: چرا گريه مىكنى؟ خدا چشمان تو را گريان نكند.
عرض كرد: اى رسول خدا! گريه مىكنم زيرا به منزل يكى از انصار ـ كه دخترش را به همسرى يكى از انصار درآورده بود ـ بر سرشان بادام و شكر ريخت، يادم آمد كه شما فاطمه را به ازدواج على در آوردى و چيزى بر سرشان نيفشاندى.
پيامبر فرمود: اى امّ ايمن! گريه نكن، قسم به خدايى كه مرا به كرامت مبعوث، و به پيامبرى اختصاص داد، من او را تزويج نكردم، خداى سبحان از فوق عرشش او را تزويج فرمود، و راضى نشدم تا على راضى شد، و على راضى نشد تا من راضى شدم، و راضى نشدم تا فاطمه راضى شد، و فاطمه راضى نشد تا پروردگار جهان راضى شد.
اى امّ ايمن! وقتى خداوند فاطمه را با على تزويج فرمود، به ملائكه مقرّبين ـ كه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل در ميان آنها بودند ـ دستور داد دور عرش گرد آيند، پس گرد آمدند، به حوريان بهشتى دستور داد خود را زينت كنند و به بهشتها دستور داد آراسته شوند، پس خداوند خطبه خوان بود و ملائكه شاهدان عقد.
سپس خداوند به درخت طوبى دستور داد كه بر آنان بيفشاند، پس مرواريد تازه و دُرّ سبز و ياقوت قرمز و دُرّ سفيد بر آنان افشاند، حوريان بهشتى هم از آنها برمىداشتند و مىگفتند: اين از افشاندههاى بر فاطمه دختر محمّد است.[3]
و آغاز ازدواج آنان اول ذيحجّه سال دوم هجرى بود، و ميان تزويج در آسمان و تزويج در زمين چهل روز فاصله بود.[4]
امام باقر عليه السلام فرمود: چون رسول خدا صلى الله عليه وآله خواست فاطمه عليها السلام را به خانه
على عليه السلام بَرَد رو انداز مخملى ابريشمى را بر استر شهباء خود افكند و فاطمه را بر آن سوار كرد، و به سلمان دستور داد افسار استر را از جلو بكِشَد و خود از پشت سر به راه افتاد... سپس دست به دعا بلند كرد و عرض نمود: خدايا! هيچ پيامبرى را مبعوث نكردى مگر آنكه براى او عترتى قرار دادى، خدايا! عترت هدايتگر مرا از على و فاطمه قرار ده.[5]
و روايت شده كه گفت: خدايا! اين دو محبوبترينِ آفريدگان، نزد من هستند، پس آنان را دوست بدار، و در فرزندان آنان بركت قرار ده، و بر آنان از جانب خود حافظانى بگمار، و من آنان و ذرّيّه آنان را از ابليس رانده شده در پناه تو قرار مىدهم. و روايت شده كه براى فاطمه دعا كرد و فرمود: خداوند پليدى را از تو دور كند و به تو پاكى ويژه بخشد.[6]
عصمت حضرت زهرا عليها السلام:
كلمات مفسرين و روايات محدّثين و سيرهنويسان و فرهنگنامهها بر اين تطبيق مىكند كه مقصود از اهل البيت در قول خداوند:
«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»[7] پنج تن اصحاب كساء مىباشند: (يعنى:) پيامبر اعظم، و وصىّ نخستين (و بزرگ) او اميرالمؤمنين، و دخترش صديقه (زهرا) سرور زنان عالميان از اوّلين و آخرين، و دو نوه پيامبر سروران جوانان اهل بهشت حسن و حسين كه درود خدا بر همه آنان باد.
پس آيه مباركه دلالت دارد بر مشاركت حضرت صديقه طاهره در عصمتى كه براى پيامبر و اوصياء آن حضرت ثابت است، زيرا آن حضرت در هنگام نزول آيه كريمه با آنها زير كساء بود كه پيامبر درباره آنان فرمود: خدايا! اينان اهل بيت من هستند پليدى را از آنان دور كن و آنان را پاكيزه گردان.[8]
و واضح است پليدى كه در آيه نفى شده بعد از اينكه بيانگر امتنان و لطف ويژه الهى نسبت به اصحاب كساء است، با توجه به ادات حصر ثابت مىكند كه اراده حق سبحانه تنها به اين تعلق گرفته كه آنان را از هرگونه پليدى كه سرشتها از آنها بيزارند و نيز از آنچه شيطان به آن فرا مىخواند پاك كند.
از جمله احاديثى كه مؤيد عصمت حضرت فاطمه است حديث متواتر از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله است كه فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر چه او را ناراحت كند مرا ناراحت مىكند، و به درستى كه خدا با غضب فاطمه غضب مىكند و با خشنودى فاطمه خشنود مىشود.[9]
و در حالى كه دست حضرت فاطمه عليها السلام را گرفته بود و فرمود: هر كه اين را مىشناسد كه مىشناسد، هر كس نمىشناسد پس (بشناسد كه) او پاره تن من است، او قلب من و روح من در سينه من است، هر كس او را بيازارد مرا آزرده است.[10]
و (روشن است كه) حالت رضا و غضب در فاطمه زهرا عليها السلام از انگيزههاى نفسانى ناشى نمىشود، زيرا رضا و غضب پروردگار سبحان منوط بر رضا و غضب اوست و اين همان معنى عصمت است كه براى آن حضرت عليها السلام ثابت است.
تسبيح حضرت زهراعليها السلام:
آن حضرت خدمت پدر رسيد و براى كمك در كارهاى منزل تقاضاى خدمتكار كرد. پيامبر فرمود: آيا تو را به بهتر از خادم راهنمايى نكنم؟ گفت: بله اى رسول خدا! پيامبر تسبيح معروف را براى هنگام خواب به او ياد داد.[11]
از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود: پيامبر به او [ياد] مىداد.[12]
و امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه بعد از نماز واجب تسبيح حضرت زهرا عليها السلامرا قبل از اينكه پاهايش را جابه جا كند بخواند خدا او را مىآمرزد.[13]
سرورى و سيادت حضرت زهراعليها السلام:
از عايشه نقل شده كه پيامبر صلي الله عليه و سلم در بيمارى كه در آن وفات كرد فرمود: اى فاطمه! آيا خشنود نيستى كه سرور زنان جهانيان، و سرور زنان اين امّت، و سرور زنان مؤمنان باشى؟![14]
و از حذيفه نقل شده كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم فرمود: فرشتهاى از آسمان نازل شد كه قبلاً نازل نشده بود، از خدا اجازه گرفت كه به من سلام كند و به من مژده داد كه فاطمه سرور زنان اهل بهشت است.[15]
و حسن بن زياد مىگويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: فرمايش رسول خدا كه: «فاطمه سرور زنان اهل بهشت است» آيا سرور زنان زمان خويش است؟ فرمود: او كه مريم است، و فاطمه سرور زنان اهل بهشت است از اوّلين
و آخرين...».[16]
و از امام صادق عليه السلام درباره وصيت پيامبر صلى الله عليه وآله به هنگام وفاتش ـ كه فاطمه گريه كرد و روى صورت پيامبر صلى الله عليه وآله افتاد و بوسيد، سپس اميرالمؤمنين عليه السلام و حسنين عليهمالسلاماين كار را كردند ـ نقل شده كه فرمود: پيامبر در حالى كه دست فاطمه در دستش بود سر خود را بلند كرد و آن را در دست على عليه السلام گذاشت و فرمود: اى ابا الحسن! اين امانت خدا و امانت پيامبرش محمّد نزد توست، پس ملاحظه خدا و مرا در باره او داشته باش، و تو قطعاً چنين خواهى بود، سوگند به خدا اين سرور زنان اهل بهشت است از اوّلين و آخرين، به خدا سوگند اين مريم كبرى است... .[17]
فصاحت و بلاغت حضرت زهراعليها السلام:
زيد بن على از پدر و نياكان خود نقل مىكند كه فرمودند:... فاطمه عليها السلام بر ابوبكر وارد شد... و شروع به سخن كرد و فرمود: با حمد كسى آغاز مىكنم كه سزاوارترين است به ستايش و بزرگى و بخشش، ستايش خدا را برابر آنچه نعمت داده است، و شكر مخصوص اوست بر آنچه الهام فرموده است و سپاس در برابر آنچه مقدّم داشته از نعمتهاى فراگير كه بىسابقه عطا كرده و نعمتهاى فراوانى كه به كمال عنايت نموده و منّت را تمام كرده است. نعمتهايى كه از حدّ شمارش بيرون و پاداش (و سپاسگزارى) نهايى آن دور از دسترس، و ابديّت آن ناشناخته است، بندگانش را براى دريافت مزيد نعمت به شكر فرا خوانده تا نعمتهايش پيوسته گردد و براى اكمال آن، از ايشان طلب سپاس نموده و براى دستيابى به همانند آن ـ از نعم اخروى ـ ترغيب كرده است.
و گواهى مىدهم معبودى جز خداوند نيست و اين كلمهاى است كه خداوند
واقعيت آن را اخلاص قرار داده است و شهود آن را ملازم دلها كرده است و معنى دقيق آن را به واسطه تفكر روشن و آشكار نموده است. خداوندى كه چشمها از ديدار و زبانها از بيان اوصاف و وهمها از تصوّر چگونگى و كيفيتش ناتوانند.
موجودات را بدون اينكه سابقاً چيزى باشند و بدون اينكه نمونه و مثالى داشته باشند آفريد. اشياء را [با قدرت و مشيّت خود] وجود بخشيد بىآنكه به وجود آنان نيازمند باشد، تا قدرتش را اظهار، و خلق را بر بندگى خود مُلزَم، و اهل دعوتش را عزيز داشته باشد... .[18]
شيخ اربلى شرحى بر اين خطبه نوشته و گفته: اين از زيباترين و شگفتانگيزترين خطبههاست، نور نبوّت با آن در تماس بوده، و بوى رسالت از آن استشمام مىشود و دوست و دشمن آن را نقل كردهاند.[19]
عبادت حضرت زهراعليها السلام:
از امام حسن عليه السلام نقل شده كه فرمود: شب جمعه مادرم را در محراب ديدم كه به نماز ايستاده، همواره در ركوع و سجود بود تا صبح طلوع كرد و شنيدم به مردان و زنان مؤمن به اسم دعا مىكرد و براى آنان زياد دعا مىكرد و براى خود دعا نمىكرد. گفتم: مادر جان! براى خودت مثل ديگران كه بر ايشان دعا مىكنى دعا نمىكنى؟ فرمود: فرزندم! اول همسايه بعد (اهل) منزل.[20]
و ديلمى نقل مىكند: سرور ما فاطمه عليها السلام در نماز خود از خوف خدا به نَفَس
نَفَس مىافتاد.[21]
بعضى آياتى كه در شأن حضرت زهرا نازل شده است:
امام صادق عليه السلام پيرامون فرموده خداوند: «قُل لاَّ أَسْـٔلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»[22] فرمود: اين آيه فقط درباره ما اهل بيت عليهمالسلام يعنى حسن و حسين و على و فاطمه همان اصحاب كساء نازل شده است.[23]
و حضرت زهرا عليه السلام در باره فرموده خداى عزّ وجلّ«اللَّهُ نُورُ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَوةٍ» فرمود: المشكاة [ = چراغدان]: فاطمه عليها السلام است «فِيهَا مِصْبَاحٌ»المصباح [ = چراغ ]حسن و حسين هستند «فِى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ»[24] گويى فاطمه ستاره درخشان در بين زنان اهل زمين است... .[25]
فضيلتى از فضايل حضرت زهراعليها السلام:
ابن عباس مىگويد: بهشتيان در بهشتاند كه ناگاه نورى همچون نور خورشيد مىبينند كه بهشتها از آن درخشان مىشوند، اهل بهشت مىگويند: اى رضوان! خداوند فرموده «لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَ لاَ زَمْهَرِيرًا»[26]؛ در بهشت نه خورشيد مىبينند نه زمهرير . رضوان به آنان مىگويد: اين نه خورشيد است نه ماه، اين فاطمه و على هستند كه از تبسّم آنان بهشتها مىدرخشند.[27]
وفات حضرت زهراعليها السلام:
حضرت زهرا در سوم جمادى الثانى سال يازدهم هجرت وفات يافت، و گفته شده كه بعد از پيامبر 75 روز زندگى كرد،[28] هيجده سال و هفتاد و پنج روز داشت،[29] اميرالمؤمنين عليه السلام او را غُسل داد[30] و در شب، مخفيانه به خاك سپرد و جايگاه قبرش را پنهان داشت.[31]
مقام حضرت زهراعليها السلام در روز قيامت:
از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل شده كه فرمود: دخترم فاطمه در قيامت با جامه كرامت كه با آب حيات آميخته است وارد محشر مىشود خلايق به او مىنگرند و از آن به شگفت مىآيند، پس با جامهاى از جامههاى بهشتى پوشيده مىشود كه هزار جامه است، به هر جامه با خط سبز نوشته است: داخل بهشت كنيد دختر محمّد را با بهترين صورت و بهترين كرامت و بهترين منظر، پس سوى بهشت خرامان مىرود همانسان كه عروس را به خانه شوهر مىبرند و هفتاد هزار كنيز (بهشتى) او را همراهى مىكنند.[32]
و از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل شده كه فرمود: براى فاطمه سر (بريده امام) حسين آغشته به خون نمايان مىشود، پس فرياد مىزند: واى فرزندم! واى ميوه دلم! پس فرشتگان با فرياد فاطمه مدهوش مىشوند، و اهل قيامت ندا مىكنند: خدا بكشد قاتل فرزندت را اى فاطمه![33]
[1] ـ ر.ك: موسوعه زيارات المعصومينعليهم السلام، ج 1، ص 257 و 258.
[2] ـ امالى صدوق، ص 474 م 86، ضمن ح 18.
[3] ـ مناقب على بن ابىطالب، ابن مغازلى، ص 341، ح 393.
[4] ـ هداية الكبرى، ص 378.
[5] ـ نگاه كنيد: دلائل الامامة طبرى، ص 24.
[6] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 355.
[7] ـ احزاب، آيه 33.
[8] ـ كفاية الأثر، ص 66؛ و نگاه كنيد: خصال، ص 561 ، ضمن ح 31.
[9] ـ نگاه كنيد: الغدير علامه امينى قدسسره، ج 2، ص 275.
[10] ـ همان، ج 3، ص 20.
[11] ـ نگاه كنيد: من لايحضر الفقيه، ج 1، ص 320، ح 947؛ صحيح بخارى، ج 5، ص 24.
[12] ـ كافى، ج 3، ص 343، ح 14.
[13] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 320، ح 946، تهذيب الاحكام، ج 2، ص 105، ح 395.
[14] ـ مستدرك على الصحيحين حاكم نيشابورى، ج 3، ص 170، شماره 4741، ص 338.
[15] ـ مستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 164، شماره 4721، ص 319.
[16] ـ امالى صدوق، ص 109 م26، ح 7.
[17] ـ بحارالأنوار، ج 22، ص 484، ضمن شماره 31 به نقل از الطرف سيّد ابن طاووس.
[18] ـ دلائل الامامة، ص 31؛ و نگاه كنيد: بلاغات النساء ابن طيفور، ص 27.
[19] ـ كشف الغمّه، ج 2، ص 105.
[20] ـ اعلام الدين، ص 247.
[21] ـ دلائل الامامة، ص 56 .
[22] ـ شورى، آيه 23.
[23] ـ قرب الإسناد، ص 128، ح 450.
[24] ـ نور، آيه 35.
[25] ـ تفسير القمّي، ج 2، ص 103.
[26] ـ انسان، آيه 13.
[27] ـ تفسير الثعلبي الكشف والبيان، ج 10، ص 102؛ و نگاه كنيد: نهج الإيمان ابن جبر، ص 175.
[28] ـ و برخى جز اين را گفتهاند. نگاه كنيد: موسوعه زيارات المعصومينعليهم السلام، ج 1، ص 258 ـ 259.
[29] ـ كافى، ج 1، ص 458.
[30] ـ همان، ج 1، ص 459، ح 4.
[31] ـ همان، ج 1، ص 458، ح 3.
[32] ـ دلائل الامامة، ص 58 .
[33] ـ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 260، ح 10.