امام علىّ بن حسينعليه السلام
نام و نَسَب امام علىّ بن حسين عليه السلام:
او امام علىّ، فرزند حسين، فرزند علىّ، فرزند ابوطالب، فرزند عبد المطّلب، فرزند هاشم، فرزند عبد مناف بود.
كنيه آن حضرت: أبو محمّد.
القاب آن حضرت: زين العابدين[زينت عبادت كنندگان]، إمام المتّقين[پيشواى پرهيزكاران]، سيّد العابدين[سرور عبادت كنندگان]، سيّد العبّاد[سرور عابدان]، سيّد الساجدين[سرور سجدهكنندگان]، زين الصالحين[زينت شايستگان]، المتهجّد [شبزندهدار]، الزاهد[تارك دنيا]، العابد[بندگى كننده]، البكّاء[بسيار گريه كننده]، السجّاد[بسيار سجده كننده]، ذوالثفنات[صاحب پينههاى پيشانى و زانوها در اثر بسيارى سجده]، حليف القرآن[ملازم قرآن]، و... .
مادر آن حضرت عليه السلام شاه زنان دختر شيرويه فرزند خسرو پرويز، بعضى گفتهاند: شهربانو دختر يزدگرد فرزند انوشيروان و برخى جز اين را گفتهاند.[1]
و در وصيّت امام امير مؤمنان عليه السلام به فرزندش حسين عليه السلام در نيكى و احسان به شهربانو آمده كه فرمود: به شهربانو نيكى كن كه خدا از او راضى است و بهترين اهل زمين بعد از تو را براى تو به دنيا خواهد آورد.[2]
در كلامى ديگر در باره او فرمود: او مادر اوصياء و نسل پاك (معصوم) است.[3]
ولادت امام علىّ بن حسين عليه السلام:
پنجم ماه شعبان سال سى و هشت هجرى در مدينه چشم به جهان گشود. و بعضى هفتم شعبان و برخى هشتم شعبان، و برخى جز اينها را گفتهاند.[4]
از جابر بن عبداللّه انصارى روايت شده كه گفت: در خدمت رسول خدا صلىاللهعليهوآلهبودم و [امام ]حسين (كودكى) در دامن پيامبر بود كه با او بازى مىكرد. پيامبر صلىاللهعليهوآلهفرمود: اى جابر! از فرزندم حسين فرزندى به دنيا خواهد آمد كه على نام دارد، چون قيامت برپا شود منادى ندا كند: سرور عبادت كنندگان برخيزد، پس على بن الحسين برمىخيزد.[5]
صفات و اخلاق امام علىّ بن حسين عليه السلام:
از برترين مردم زمانش و نيز با هيبت و مورد تعظيم و تكريم همه حتّى دشمنانش بود.
ابن حجر گويد: و زين العابدين كسى بود كه در دانش و بىرغبتى به دنيا و عبادت جانشين پدرش بود، هنگامى كه وضو مىگرفت رنگش زرد مىشد، علّتش را پرسيدند، فرمود: آيا نمىدانى در حضور چه كسى مىايستم؟! و نقل شده در شبانهروز هزار ركعت نماز مىخواند.[6]
و جاحظ مىگويد: و امّا على بن الحسين بن على، نديدم خارجى درباره او غير از آنچه شيعه مىگويد بگويد، و شيعه مانند معتزلى، و معتزلى مانند عامّى، و عامّى مانند خاصّى، درباره او قضاوت مىكنند و كسى را نديدم در برترى او [ بر همه] بگو مگو كند و در پيش بودن او [بر همه] ترديدى به خود راه دهد.
و پسر عمويى داشت كه او را آزار مىرساند، حضرت شبانه مىآمد و پنهانى به او پول مىرساند. او مىگفت: على بن الحسين به من سر نمىزند، خدا خيرش ندهد، حضرت مىشنيد و صبر مىكرد. وقتى حضرت از دنيا رفت مستمرى او قطع شد، و او فهميد كه حضرت بوده كه به او كمك مىرسانده است.[7]
وقتى در واقعه حرّه اهل مدينه بنى اميّه را از خود راندند، مروان بن حكم [معروف به حمار كه از طرف بنى اميه در مدينه بود] خواست خانوادهاش را به كسى بسپارد، هيچ كس قبول نكرد، مگر على بن الحسين كه آنان را كنار خانواده خود قرار داد و از آنها پذيرايى كرد.
خانوادههاى زيادى را در مدينه سرپرستى مىكرد كه آنان نمىدانستند چه كسى خرج آنان را مىدهد تا حضرت عليه السلام وفات كرد.
هر كس به آن حضرت دشنام مىداد حضرت پاسخ مىداد: اگر من چنانم كه تو مىگويى از خدا مىخواهم مرا ببخشايد و اگر چنين نيستم از خدا مىخواهم از تقصير تو درگذرد.
آن حضرت غلامان را نمىزد، بلكه خطاهايشان را مىنوشت، آخر ماه رمضان آنان را جمع مىكرد و به اشتباهاتشان اقرار مىگرفت آنگاه از آنان مىخواست برايش از خدا طلب آمرزش كنند، همانطور كه او از تقصيراتشان مىگذشت، سپس
آنان را آزاد مىكرد و جايزه مىداد.
همواره آن حضرت با همراهانى مسافرت مىكرد كه او را نشناسند و شرط مىكرد كه در موارد نياز از خدمه كاروان باشد، و مىفرمود: دوست ندارم از پيامبر خدا چيزى بگيرم و مثل آن را [به ديگران] عطا نكنم.
هرگاه به سائل چيزى مىبخشيد، مىفرمود: آفرين به كسى كه توشه آخرتم را به آخرت رساند.[8]
مردى به ايشان گفت: اى فرزند رسول خدا! من شما را به خاطر خدا خيلى دوست دارم.
حضرت عليه السلام فرمود: خدايا به تو پناه مىبرم كه به خاطر تو دوستم بدارند و تو از من خشمگين باشى... .
از كنيز او درباره او پرسيدند، گفت: مختصر بگويم يا مفصّل؟
گفتند: خلاصه بگو.
گفت: هرگز در روز برايش غذا نبردم، و هرگز در شب برايش رختخواب پهن نكردم.[9]
ابن شهرآشوب گويد: هيچ كتاب زهد و موعظهاى را نمىشود ديد كه در آن نيامده باشد: «على بن الحسين فرمود» يا «زين العابدين فرمود».[10]
از احتجاجات امام علىّ بن حسين عليه السلام:
مردى از اهل بصره خدمت على بن الحسين عليه السلام رسيد و گفت: اى على بن
الحسين جدّ تو على بن ابىطالب عليه السلام مؤمنان را كشت!
پس اشك على بن الحسين جارى شد آنچنان كه قطرات جا گرفته در كف دست خود را بر ريگزار افشاند، سپس فرمود: اى برادر بصرى! نه به خدا سوگند! على عليه السلام نه مؤمنى را كشت و نه مسلمانى را. آن قوم [كه با او جنگيدند] اسلام نياورده بودند بلكه تظاهر به اسلام كردند و كفرشان را پنهان نمودند و اسلام را ظاهر، پس چون بر كفر خود ياورانى يافتند آن را آشكار نمودند، و آن زن نازا (و ساده يعنى عايشه) و نگهبانان (دين) از آل محمّد عليهمالسلاممىدانستند كه اصحاب جنگ جمل و صفّين و نهروان از زبان پيامبر لعنت شدهاند و كسى كه دروغ ببندد ناكام [و زيانكار] است.
پس پيرمردى از اهل كوفه گفت: اى على بن الحسين جدّت مىگفت: برادران ما بر ما تجاوز كردند.
على بن الحسين عليه السلام فرمود: آيا كتاب خدا را نخواندهاى: «وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً»[11]؛ «و به سوى قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم»، پس آنان هم مثل آنان بودند، خداوند بلندمرتبه هود و همراهانش را نجات داد و قوم عاد را با تندبادى بىباران نابود كرد.[12]
سخنان حكيمانه و نصايح امام علىّ بن حسين عليه السلام :
حضرت عليه السلام فرمود: اى بندگان خدا خداترس باشيد و به اصلاح خود و طاعت خدا و پيروى كسى كه ولايت او را در طاعت خدا پذيرفتهايد روى آوريد، اميد است كسى كه در گذشته در راه خدا كوتاهى كرده و حقوق خدا را تباه كرده است پشيمان شود، و از خدا طلب آمرزش كنيد و به سوى او باز گرديد كه او توبه را
مىپذيرد و از بدىها مىگذرد، و از آنچه انجام مىدهيد آگاه است، و از همنشينى گناهكاران و كمك به ستمكاران و همسايگى [و دوستى] با بزهكاران بپرهيزيد، از فتنههاى آنان برحذر باشيد و از جولانگه آنان دور شويد.
و بدانيد هر كس با اولياى خدا مخالفت ورزد و متديّن به غير دين خدا شود و از روى خودسرى به نظر خود عمل كند نه به دستور ولىّ خدا در آتشى خواهد بود كه زبانه مىكشد، و بدنهايى را مىسوزاند كه روح از آنها رفته و بدبختى بر آنها غلبه يافته است، پس آنان مردگانىاند كه حرارت آتش را حس نمىكنند، و اگر زنده بودند درد حرارت آتش را مىچشيدند، و اى صاحبان بصيرت! عبرت بگيريد، و خدا را در برابر هدايتتان سپاس گوييد، و بدانيد نمىتوانيد از قدرت خدا خارج و به غير قدرت خدا درآييد، و به زودى خدا و پيامبر او عمل شما را خواهند ديد سپس به سوى او محشور مىشويد، پس از پندها بهره بگيريد و مؤدّب به آداب انسانهاى صالح و شايسته شويد.[13]
و فرمود عليه السلام: همه خيرها در اين است كه انسان خود را [از آلودگىها] نگه دارد.[14]
و فرمود عليه السلام: رضايت به تقدير ناخوشايند بالاترين درجات يقين است.[15]
و فرمودعليه السلام: كسى كه نفس خود را گرامى دارد دنيا در نظرش ناچيز شود.[16]
و فرمودعليه السلام: كسى كه به آنچه خدا قسمت او كرده قانع باشد از بىنيازترين مردم است.[17]
از آثار امام علىّ بن حسين عليه السلام:
امام زين العابدين عليه السلام يادگارهاى ماندگار و شگفتانگيزى براى امّت اسلامى بر جاى گذاشتهاند كه در دو كتاب بزرگ نمايان است:
اوّل آن: صحيفه سجّاديه كه به (انجيل اهل بيت) و (زبور آل محمّد) نيز ناميده شده است، كتابى كه امام عليه السلام در آن با روشى بىنظير و بلاغتى ويژه راه روشن متكاملى را فرا روى حيات والاى انسانى نمايان ساخته است.
دوم: رساله حقوق كه امام در آن تنظيم روابط فردى و اجتماعى امّت اسلام را آنچنان بيان فرموده كه عوامل پايدارى و پيشرفت و سلامت را بر ايشان به ارمغان مىآورد. و براى آن حضرت عليه السلام آثار ديگرى است كه در كتابهاى شرح حال و سيره او بيان گرديده است.
جهاد امام علىّ بن حسين عليه السلام:
امام سجّاد عليه السلام در واقعه كربلا كنار پدر بزرگوارش امام حسين عليه السلام حضور داشت، و به روايتى مجروح شد و در جنگ شركت كرد كه خداوند دشمنان را از وى دفع نمود.[18]
در قافله اسرا، كربلا به سوى شام حركت داده شد و در شهرها و منازل مختلف بين راه شجاعانه ايستاد و پرده از جنايات و ستمهاى حاكمان جور برداشت و انحرافات آنان را از اسلام آشكار ساخت .
روايت شده كه يزيد در شام به گويندهاى دستور داد به منبر رود و به ساحت امام حسين و پدرش على عليه السلام جسارت كند و بد بگويد [و از معاويه و يزيد تعريف كند]. او به منبر رفت و طبق دستور يزيد سخن مىگفت كه امام سجاد عليه السلام بر او
فرياد زد: واى بر تو اى سخنگو!، آيا رضايت مخلوق را به خشم خالق معامله مىكنى! جايگاهت پر از آتش باد! سپس از يزيد اجازه گرفت كه منبر رود [و يزيد امتناع كرد پس با اصرار مردم اجازه داد و او] بر منبر رفت و فرمود: اى مردم! خدا به ما شش فضيلت عطا كرد و به هفت چيز ما را برترى داد. به ما دانش و بردبارى و بخشندگى و فصاحت و شجاعت و محبّت در قلوب مؤمنان عطا كرد، و ما را برترى داد به اينكه پيامبر برگزيده حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله از ماست، صدّيق (امّت امير مؤمنان عليه السلام) از ماست، جعفر طيّار از ماست، شير خدا و شير پيامبر (حمزه سيد الشهداء) از ماست، سرور زنان عالميان فاطمه بتول از ماست، و دو سبط اين امّت و سروران جوانان اهل بهشت از ماست، هر كس مرا مىشناسد كه مىشناسد، و هر كس مرا نمىشناسد او را از حسب و نسب خود آگاه مىكنم: من فرزند مكّه و منى هستم، منم فرزند زمزم و صفا، منم فرزند كسى كه زكات (ركن خ ل) را با اطراف عبايش حمل كرد، منم فرزند بهترين كسى كه جامه پوشيد و عبا بر دوش گرفت، منم فرزند بهترين كسى كه كفش به پا كرد و پياده ره مىپيمود... .
و همچنان خود را معرفى كرد تا صداى مردم به شيون و ناله بلند شد، و يزيد ترسيد كه شورشى به پا شود، از اين رو به مؤذن دستور داد اذان بگويد... .[19]
سخنرانى حضرت عليه السلام در مجلس يزيد از شگفتانگيزترين تعهّدات جهادى سياسى در تاريخ اسلام است.
وفات امام علىّ بن حسين عليه السلام:
آن حضرت در بيست و پنجم ماه محرم الحرام سال 95 هجرى از دنيا رحلت
فرمود، تاريخهاى ديگرى هم ذكر شده است.[20]
[1] ـ نگاه كنيد: موسوعه زيارات المعصومينعليهمالسلام ، ج 1، ص 321 ـ 323.
[2] ـ عيون المعجزات، ص 62.
[3] ـ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 751.
[4] ـ ر.ك: موسوعه زيارات المعصومينعليهمالسلام، ج 1، ص 323 و324.
[5] ـ مطالب السؤول، ج 2، ص 106.
[6] ـ صواعق المحرقه ابن حجر، ص 200.
[7] ـ عُمدة الطالب، ص 174.
[8] ـ نگاه كنيد: اعيان الشيعه، ج 1، ص 630.
[9] ـ خصال، ص 518 ، ضمن ح 4؛ بحارالأنوار، ج 46، ص 62، ح 19 به نقل از خصال.
[10] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 161.
[11] ـ اعراف، آيه 65.
[12] ـ احتجاج، ص 312.
[13] ـ كافى، ج 8، ص 16، ضمن ح 2.
[14] ـ 5 ـ تحف العقول، ص 278، بحارالأنوار، ج 78، ص 136، ضمن رقم 3 از تحف العقول.
[15]
[16]
[17]
[18] ـ نگاه كنيد: تسمية مَن قُتل مع الحسين عليهالسلام مجلّة تراثنا: العدد الثاني ص 150.
[19] ـ مقتل الحسين خوارزمى، ج 2، ص 76 ـ 78، ضمن شماره 32.
[20] ـ نگاه كنيد: موسوعه زيارات المعصومينعليهمالسلام، ج 1، ص 324 و 325.