زندگی نامه إمام الرضا عليه‏ السلام

نام شريف و نسب امام رضا عليه‏ السلام

امام على فرزند موسى فرزند جعفر فرزند محمّد فرزند على فرزند حسين فرزند على فرزند ابوطالب ـ كه صلوات خدا بر همه آنان باد ـ .

كنيه حضرت: ابوالحسن

القاب حضرت: رضا، صابر، رضى، زكى، و... .

مادر گرامى حضرت عليه‏ السلام: امّ ولدى بود كه به او امّ البنين مى‏گفتند؛ و براى او نامهايى را ذكر كرده‏اند از جمله: نجمه، تكتم، سمانه، سكن.

شيخ صدوق قدس‏سره در عيون اخبار الرضا عليه‏ السلام با سند خود از بزنطى نقل كرده كه گفت: به امام جواد عليه‏ السلام عرض كردم: گروهى از مخالفان شما گمان مى‏كنند كه مأمون نام رضا را براى پدر بزرگوار شما انتخاب كرد، به خاطر اينكه حضرت ولايتعهدى مأمون را پذيرفت، فرمود: سوگند به خدا دروغ مى‏گويند و از حقيقت منحرف شده‏اند، بلكه خداى تبارك و تعالى او را رضا نام گذارد چون خداوند عزّ وجلّ در آسمانش او را پسنديد، و در زمين پسنديده رسول خدا و امامان پس از او ـ كه صلوات خدا بر همه آنان باد ـ بود. عرض كردم: آيا همه پدران شما پسنديده خداى متعال و رسول او و امامان نبودند؟ فرمود: بلى، عرض كردم: پس چرا در ميان آنان پدر بزرگوار شما به اين نام ـ رضا ـ ملقب و ناميده شد؟

فرمود: زيرا مخالفان از دشمنش از او راضى بودند چنانكه موافقان از دوستدارانش از او خشنود بودند، اتفاق دوست و دشمن بر خشنودى از او مخصوص آن حضرت بود، و براى هيچ يك از پدرانش عليهم‏السلام سابقه نداشت، از اين رو او را در ميان امامان عليهم‏السلام، رضا ناميدند.[1]

 

و نيز با سند خود از ابوالحسن على بن ميثم نقل كرده كه گفت: حميده مصفاة مادر امام موسى بن جعفر عليه‏ السلام كه از اشراف و بزرگواران عجم بود، كنيزى زائر ـ كه نامش تكتم بود ـ خريد در عقل و دين و ادب از برترين زنان بود، و خاتون خود حميده مصفاة را كه همسر امام صادق عليه‏ السلام بود احترام بسيار مى‏نمود، از روزى كه او را خريد به خاطر ادب و احترامش به او هرگز در حضور او ننشست. روزى حميده مادر امام موسى عليه‏ السلام به فرزندش گفت: فرزندم! تكتم كنيزى است كه من در اخلاق و خِرد بهتر از او نديده‏ام. و مى‏دانم كه هر نسلى از او به وجود آيد پاكيزه و مطهر خواهد بود، او را به تو مى‏بخشم و از تو مى‏خواهم كه رعايت حرمت او را بنمايى، و چون حضرت امام رضا عليه‏ السلام از او به دنيا آمد نامش را «طاهره» گذاردند.[2]

ولادت امام رضا عليه‏ السلام

ولادت آن حضرت عليه‏ السلام روز جمعه يا پنج شنبه ـ يازدهم ماه ذى القعده سال دويست و چهل و هشت هجرى ـ در مدينه بوده است ـ .[3]

جايگاه و منزلت امام رضا عليه‏ السلام

شيخ كلينى قدس‏سره در كافى با سند خود از على بن يقطين نقل كرده كه گفت: امام موسى بن جعفر عليه‏ السلام از زندان به من نامه نوشت كه: فلانى پسر من، و سرور و آقاى فرزندان من است، من كنيه خودم را [كه ابوالحسن است] به او بخشيدم.[4]

شيخ صدوق قدس‏سره در عيون اخبار الرضا عليه‏ السلام با سند خود از على بن يقطين نقل كرده كه گفت: موسى بن جعفر عليه‏ السلام ابتداء و بدون پرسش به من فرمود: اين فرزندم
ـ  با  دست مبارك خود به امام رضا عليه‏ السلام اشاره كرد ـ داناترين و فقيه‏ترين فرزندان من  است.[5]

و نيز با سند خود از مفضل بن عمر نقل كرده كه گفت: خدمت امام موسى بن جعفر عليهماالسلام رسيدم، و فرزندش على عليه‏ السلام در دامنش بود، او را مى‏بوسيد و زبانش را مى‏مكيد و بر دوش خود مى‏گذاشت و در بغل مى‏فشرد و مى‏فرمود: پدر و مادرم فدايت چه خوشبويى تو، و چه پاكيزه سرشتى، و فضيلت تو چه آشكار است! عرض كردم: فدايت شوم نسبت به اين بچه در دلم محبّتى افتاد كه به جز شما نسبت به هيچ كس ديگرى چنين محبّتى احساس نمى‏كنم. به من فرمود: اى مفضّل! جايگاه او نسبت به من همچون جايگاه من نسبت به پدرم مى‏باشد.[6]

شيخ مفيد قدس‏سره در الارشاد مى‏گويد: مأمون در مقام تعريف امام عليه‏ السلام براى حسن بن سهيل چنين گفت: در روى زمين كسى را برتر از اين مرد سراغ ندارم.[7]

طبرى در كتاب تاريخ خود مى‏نويسد: حسن بن سهل به عيسى بن محمّد بن ابى خالد نامه نوشت تا به او خبر دهد كه مأمون پس از خود على بن موسى بن جعفر بن محمّد را وليعهد خود قرار داده است، و اين به خاطر آن بود كه در ميان فرزندان عباس و فرزندان على كسى را بهتر و پارساتر و داناتر از او نيافت.[8]

ذهبى در كتاب سير اعلام النبلاء در ترجمه امام رضا عليه‏ السلام چنين آورده است: امام سرور ابوالحسن على الرضا ابن موسى الكاظم... على الرضا منزلت والايى داشت و سزاوار خلافت بود.[9]

و نيز در كتاب تاريخ الاسلام مى‏نويسد: او امام ابوالحسن فرزند موسى الكاظم
فرزند جعفر الصادق فرزند محمّد باقر فرزند على زين العابدين فرزند حسين فرزند على بن ابى‏طالب است كه هاشمى علوى حسينى است،... او در زمان خود سرور بنى هاشم و بزرگوارترين و نجيب‏ترين آنان بود، مأمون او را بزرگ مى‏داشت و در برابرش خضوع مى‏كرد... .[10]

يافعى در كتاب مرآة الجنان مى‏گويد: امام جليل القدر با عظمت، زاده سروران بزرگوار، على بن موسى الكاظم، يكى از امامان دوازده‏گانه داراى مناقب و فضيلت‏ها كه اماميه به آنان منتسب‏اند و ساختار مذهبشان را بر آنان منحصر نموده‏اند.[11]

ابن حجر در الصّواعق المحرقه در مقام بيان امامان پاك عليهم‏السلام مى‏گويد: على الرضا، نام‏آورترين آنان در ميان مردم و بزرگوارترين آنان در منزلت بود، از اين جهت مأمون او را در دل خود جاى داد، و دخترش را به همسرى او در آورد، و در حكومتش شركت داد و امر خلافتش را به او واگذارد.[12]

شيخ كمال الدين بن محمّد بن طلحه شافعى در مطالب السؤول هنگام ذكر آن حضرت عليه‏ السلام مى‏گويد: سخن درباره امير مؤمنان على و در باره زين العابدين على گذشت. اكنون درباره سومين آنان على «الرضا» است، و هر كس ژرف بنگرد و خوب بينديشد در مى‏يابد كه او در حقيقت وارث آن دو است، و حكم مى‏كند كه او سومين آن والامرتبگان است، و مناقب او بلند، و صفات او والا، و بزرگوارى‏هاى او حاتمى گونه (و كريمانه)، خوى و سرشتش أخزمى‏گونه (و نيكو)، اخلاقش عربى (و بخشنده)، جان گرامى‏اش هاشمى، و نژاد كريمش نبوى است، هرچه از فضيلت و مزايا براى او شمرده شود او برتر از آن است، و هر چه از مناقب
برايش بازگو شود او والاتر از آن است.[13]

شبراوى در الاتحاف مى‏گويد: او عليه‏ السلام كريم و بزرگوار، با هيبت و وقار بود، پدر بزرگوارش موسى كاظم او را بسيار دوست مى‏داشت.[14]

نمونه‏ هايى از شخصيت والاى امام رضا عليه‏ السلام

دانش امام رضا عليه‏ السلام

شيخ كلينى قدس‏سره در كافى با سند خود از امام صادق عليه‏ السلام نقل كرده كه فرمود: خداوند عزّ وجلّ فريادرس و پناه و علم و نور و فضيلت و حكمت اين امّت را از صلب او [امام كاظم عليه‏ السلام ]پديد مى‏آورد.[15]

امين الاسلام طبرسى در اعلام الورى از حاكم ابو عبداللّه‏ حافظ با سند خود از اباصلت هروى نقل كرده كه گفت: من داناتر از على بن موسى الرضا عليه‏ السلام نديده‏ام و هيچ دانشمندى او را نديد مگر آنكه درباره او همچون من گواهى داد، مأمون تعداد زيادى از دانشمندان اديان ديگر و فقهاى مذاهب و متكلمين را در مجالس متعدد گرد آورد، و حضرت بر همه آنان غالب و پيروز شد تا جايى كه همه آنان به فضيلت او و نقص و كمبود خودشان اقرار و اعتراف كردند.

از على بن موسى عليه‏ السلام شنيدم مى‏فرمود: من در روضه مطهره مى‏نشستم و دانشمندان مدينه فراوان بودند، چون يكى از آنان در پاسخ مسئله‏اى در مى‏ماند همه به سوى من اشاره مى‏كردند و مى‏فرستادند كه من پاسخ دهم و من آنها را پاسخ مى‏دادم.

اباصلت مى‏گويد: محمّد بن اسحاق بن موسى بن جعفر از پدر خود برايم نقل
كرد كه موسى بن جعفر عليه‏ السلام به فرزندانش مى‏فرمود: اين برادر شما على بن موسى الرضا دانشمند آل محمّد است، درباره دينتان از او بپرسيد، و آنچه را براى شما مى‏گويد نگهداريد (و عمل كنيد) زيرا از پدرم امام صادق عليه‏ السلام بارها شنيدم به من فرمود: عالم آل محمّد در صلب تو است.[16]

عبادت امام رضا عليه‏ السلام

شيخ صدوق قدس‏سره در عيون اخبار الرضا با سند خود از ابراهيم بن عباس نقل كرده كه گفت: حضرت عليه‏ السلام شبها كم مى‏خوابيد و بيشتر شب را بيدار بود. بسيارى از شب‏ها را از اول تا صبح شب‏زنده‏دارى مى‏كرد، زياد روزه مى‏گرفت، و روزه سه روز هر ماه از او ترك نمى‏شد.[17]

شبراوى در الاتحاف درباره عبادت حضرت عليه‏ السلام مى‏گويد: او دائم الوضو بود، و همه شب نماز شب مى‏خواند، وضو مى‏گرفت و نماز مى‏گزارد و مى‏خوابيد، سپس برمى‏خواست وضو مى‏ساخت و نماز مى‏خواند و مى‏خوابيد، و اين چنين ادامه مى‏داد تا صبح.[18]

مكارم اخلاق و تواضع امام رضا عليه‏ السلام

شيخ صدوق قدس‏سره در عيون اخبار الرضا عليه‏ السلام با سند خود از ابراهيم بن عباس نقل كرده كه گفت: هرگز نديدم كه امام رضا عليه‏ السلام در حق كسى حتّى با يك سخن جفا كرده باشد، هرگز سراغ ندارم كه سخن كسى را قطع كرده باشد تا او سخنش را تمام كند، هرگز نيازمندى را كه توان برآوردن حاجتش را داشت ردّ نكرد، و هرگز پاى مبارك
خود را در حضور كسى دراز نكرد، و هرگز در حضور كسى تكيه نكرد، و هرگز نديدم كه به يكى از غلامان و كنيزهايش سخن ناروا بگويد، و هرگز نديدم آب دهان بيندازد، و هرگز نديدم با صداى بلند بخندد، هميشه خنده‏اش با تبسّم بود، چون سفره غذا آماده مى‏شد اگر تنها بود غلامان و بردگان حتى نگهبانان و تيماركنندگان حيوانات را همراه خود بر سفره غذا مى‏نشاند، كارهاى نيك و صدقه دادن در خفا را زياد انجام مى‏داد، و بسيارى از اين كمك‏ها در شبهاى تاريك انجام مى‏گرفت، پس هر كس گمان برد كه در فضيلت مانند او را ديده است باور نكن.[19]

ابن شهرآشوب در مناقب نوشته است كه: حضرت عليه‏ السلام وارد حمّام شد، يك نفر (كه او را نمى‏شناخت) به او گفت: اى مرد! مرا كيسه بكش، حضرت مشغول كيسه كشيدن او شد، و چون حضرت را به او شناساندند شروع كرد به عذرخواهى كردن، حضرت به او آرامش مى‏داد و كيسه‏اش مى‏كشيد.[20]

شيخ كلينى قدس‏سره در كافى با سند خود از عبداللّه‏ بن صلت از مردى از اهل بلخ نقل كرده كه گفت: در سفر به خراسان همراه امام رضا عليه‏ السلام بودم. روزى سفره غذا خواست، غلامان سياه و جز آنان را بر آن گرد آورد، عرض كردم: فدايت شوم كاش براى آنان سفره جدا مى‏انداختم.

فرمود: ساكت باش! پروردگار ما يكى است، مادر ما يكى است، پدر ما يكى است، و جزا در برابر عمل‏ها است.[21]

زهد امام رضا عليه‏ السلام

ابن شهرآشوب در كتاب مناقب از محمّد بن عبّاد نقل كرده كه گفت: حضرت
رضا عليه‏ السلامدر تابستان بر حصير، و در زمستان بر پلاس مى‏نشست، و جامه‏اش خشن بود و چون با مردم ديدار مى‏كرد لباس (محلّى و رسمى) مى‏پوشيد.[22]

سخاوت امام رضا عليه‏ السلام

ابن شهرآشوب در كتاب مناقب آورده است كه: حضرت عليه‏ السلام در روز عرفه‏اى همه اموالش را در خراسان (ميان فقرا) تقسيم كرد، فضل بن سهل به آن حضرت عرض كرد: اين ضرر و زيان است. فرمود: نه، بلكه سرمايه و سود است، چيزى را كه با آن پاداش و كرامت به دست آورى ضرر مشمار.[23]

احترام امام رضا به مهمان

شيخ كلينى قدس‏سره در كافى نقل كرده كه: مهمانى بر امام رضا عليه‏ السلام وارد شد، حضرت بخشى از شب را نزد او نشسته بود و با او سخن مى‏گفت، پس چراغ دگرگون شد، آن مرد دست خود را دراز كرد تا چراغ را درست كند، حضرت او را باز داشت و خود به درست كردن چراغ اقدام نمود. آنگاه فرمود: ما مردمى هستيم كه مهمانانمان را به خدمت نمى‏گيريم.[24]

ولايت عهدى امام رضا عليه‏ السلام

شيخ صدوق قدس‏سرهدر علل الشرائع با سند خود از اباصلت هروى نقل كرده كه گفت: مأمون به امام رضا عليه‏ السلام عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! از فضل و دانش و زهد و پارسايى و عبادت تو آگاهم، و تو را به خلافت شايسته‏تر از خود مى‏دانم.

حضرت عليه‏ السلام فرمود: به بندگى خداى عزّ وجلّ افتخار مى‏كنم، و با زهد و
بى‏رغبتى به دنيا نجات از شرّ دنيا را اميدوارم، و با پرهيز از حرام‏ها دست‏يابى به مالهاى حلال را اميد دارم، و با تواضع و فروتنى در دنيا بلندمرتبگى نزد خدا را اميدوارم.

مأمون به حضرت گفت: من به اين نتيجه رسيده‏ام كه خود از خلافت كنار بكشم و آن را در اختيار شما قرار دهم، و خود با شما بيعت كنم.

حضرت فرمود: اگر اين خلافت از آن تو است و خدا آن را براى تو قرار داده است درست نيست لباسى را كه خداوند بر تو پوشانده است آن را دربياورى و براى ديگرى قرار دهى. و اگر خلافت از آن تو نيست بر تو جايز نيست كه آنچه را مال تو نيست براى من قرار دهى.

مأمون گفت: اى فرزند رسول خدا! بايد اين كار را بپذيرى.

فرمود: هرگز آن را از روى ميل نخواهم پذيرفت.

مأمون روزها پيوسته تلاش مى‏كرد، تا اينكه از پذيرش حضرت نااميد شد. آنگاه به حضرت گفت: اگر خلافت را نمى‏پذيرى و بيعت من را با خودت دوست ندارى، پس بايد وليعهد من باشى تا پس از من خلافت از آن تو باشد.

حضرت فرمود: سوگند به خدا! پدرم از پدران خود از امير مؤمنان از رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله برايم نقل كرد كه من پيش از تو از دنيا مى‏روم، و با زهر ستم كشته مى‏شوم، فرشته‏هاى آسمان و زمين بر من مى‏گريند، و كنار هارون الرشيد در سرزمين غربت [و دور از وطن ]دفن مى‏شوم.

مأمون گريست و آنگاه گفت: اى فرزند رسول خدا! چه كسى شما را مى‏كشد يا توان بدى بر شما را دارد با اينكه من زنده هستم؟

حضرت فرمود: اگر بخواهم بگويم كه چه كسى مرا مى‏كشد مى‏گويم (ولى مصلحت نمى‏بينم).

 

مأمون گفت: اى فرزند رسول خدا! به راستى مى‏خواهى با اين سخن خود راحت باشى و آن را از خود دور كنى تا مردم بگويند كه تو نسبت به دنيا بى‏رغبتى.

فرمود: سوگند به خدا از زمانى كه پروردگار متعال مرا آفريد دروغ نگفته‏ام، و  در  دنيا به خاطر دنيا زهد نورزيده‏ام، و به راستى مى‏دانم كه چه مى‏خواهى [و  چه قصدى دارى].

گفت: چه قصدى دارم؟ فرمود: اگر راست بگويم در امان هستم. گفت: در امان هستى.

فرمود: تو با اين كار مى‏خواهى كه مردم بگويند على بن موسى الرضا نسبت به دنيا بى‏رغبت نيست، اين دنياست كه از او رويگردان است، آيا نمى‏بينيد كه چگونه ولايت‏عهدى را به طمع رسيدن به خلافت پذيرفت؟!!

مأمون ناراحت شد و گفت: به راستى شما هميشه با من جورى برخورد مى‏كنى  كه آن را نمى‏پسندم و از خشمم در اَمانى، سوگند به خدا اگر ولايت  عهدى‏را نپذيرى شما را بر پذيرش آن مجبور مى‏كنم، اگر پذيرفتى كه هيچ، وگر نه گردنت را مى‏زنم.

حضرت فرمود: خداوند عزّ وجلّ مرا باز داشته است از اينكه خود را با دست خود به هلاكت بيندازم، حال كه چنين است آنچه مى‏خواهى انجام ده، ومن آن را مى‏پذيرم به شرط آنكه بر كسى حكومت نكنم و كسى را بركنار نكنم و هيچ رسم و سنتى را نشكنم و از فرمانروايى دور و مشاور باشم.

مأمون آن را از حضرت پذيرفت و عليرغم ميل آن حضرت او را وليعهد خود قرار داد.[25]

 

ابن شهرآشوب در مناقب از محمّد بن عرفه نقل كرده كه گفت: به امام رضا عليه‏ السلامعرض كردم: اى فرزند رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله ! چه چيزى وادارت كرد كه ولايت عهدى را  بپذيرى؟

فرمود: آنچه كه جدّم امير مؤمنان عليه‏ السلام را وادار كرد تا وارد شورا شود.[26]

شهادت امام رضا عليه‏ السلام

از آن حضرت نقل شده كه فرمود: من با زهر ستم از دنيا مى‏روم، فرشتگان آسمان و زمين بر من مى‏گريند، و در سرزمين غربت [و دور از وطن] به خاك سپرده  مى‏شوم.[27]

حضرت در آخر ماه صفر سال 203 هجرى به شهادت رسيد، برخى روز سه شنبه هفدهم ماه صفر سال 203 و برخى جز آن را تاريخ شهادت حضرت ذكر  كرده‏اند.[28]

 

[1] ـ عيون اخبار الرضا عليه‏ السلام، ج 1، ص 11، ح 1.

[2] ـ عيون اخبار الرضا عليه‏ السلام، ج 1، ص 12، ح 2.

[3] ـ نگاه كن: موسوعه زيارات المعصومين عليهم‏السلام، ج 4، ص 88.

[4] ـ كافى، ج 1، ص 313، ح 10.

[5] ـ نفس المصدر، ج 1، ص 18، ح 4.

[6] ـ عيون اخبار الرضا عليه‏ السلام، ج 1، ص 26، ح 28.

[7] ـ ارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 261.

[8] ـ تاريخ طبرى، ج 7، ص 139.

[9] ـ سير أعلام ا لنبلاء، ج 9، ص 387 و 392.

[10] ـ تاريخ الإسلام للذهبى، ج 14، ص 269.

[11] ـ مرآة الجنان، ج 2، ص 11.                                                 

[12] ـ صواعق المُحرقه ابن حجر، ص 204.

[13] ـ مطالب السؤل، ج 2، ص 128.

[14] ـ الإتحاف بحبّ الأشراف، ص 155.

[15] ـ كافى، ج 1، ص 314، ضمن، ح 14.

[16] ـ إعلام الورى، ص 315.

[17] ـ عيون اخبار الرضا عليه‏ السلام، ج 2، ص 183، ضمن، ح 7.

[18] ـ الإتحاف بحبّ الأشراف، ص 155 ـ 156.

[19] ـ عيون اخبار الرضا عليه‏ السلام، ج 2، ص 182، ح 7.

[20] ـ كافى، ج 4، ص 362.                                                  

[21] ـ كافى، ج 8، ص 230، ح 296.

[22] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 360.

[23] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 361.

[24] ـ كافى، ج 6، ص 283، ح 2.

[25] ـ علل الشرايع، ج 1، ص 237، ح 1، باب 173؛ ورواه أيضاً في عيون اخبار الرضا عليه‏ السلام، ج 2، ص 138، ح 3.

[26] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 364.                                       

[27] ـ تقدّم ذكره آنفا ضمن حديثٍ عن علل الشرايع.                                            

[28] ـ نگاه كن: موسوعه زيارات المعصومين عليهم‏السلام، ج 4، ص 89.

نوشتن دیدگاه

- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط موسسه امام هادی علیه السلام در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.


تصویر امنیتی