زندگی نامه امام كاظم عليه‏ السلام

نام و نسب مبارك امام موسی کاظم عليه‏ السلام

امام موسى، فرزند جعفر، فرزند محمّد، فرزند عليّ، فرزند حسين، فرزند على بن ابى‏طالب ـ كه صلوات خدا بر آنان باد ـ .

كنيه او: ابوالحسن، ابو ابراهيم.

لقب‏هاى او: عبد صالح [بنده شايسته]، صابر[بردبار]، كاظم [خوددار]، نفس زكيّة [جان وارسته]، باب الحوائج إلى اللّه‏.

مادر گرامى او عليه‏ السلام: حميدة بربريّة[1].

ولادت امام موسی کاظم عليه‏ السلام

حضرت ـ كه سلام خدابر او باد ـ در روز يك شنبه، هفتم ماه صفر سال 128 هجرى در ابواء به دنيا آمد، و برخى سال 129 هجرى گفته‏اند، و برخى جز اين را ذكر كرده‏اند[2].

شخصيّت امام موسی کاظم عليه‏ السلام

 

در حديثى كه از پيامبر اعظم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله در توصيف امامان دوازده‏گانه عليهم‏السلام نقل شده چنين آمده است كه رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله در توصيف امام صادق عليه‏ السلام فرمود: خداوند خجسته و والا مرتبه بر اين ذريّه، ذريّه وارسته، خجسته و پاكيزه‏اى را قرار داد، رحمت خود را بر آن فرو فرستاد، و او را در نزد خود موسى ناميد[3].

امام صادق عليه‏ السلام درباره فرزند خود امام موسى كاظم عليه‏ السلام فرمود: اين‏ها فرزندان من هستند، و اين ـ اشاره به فرزند خود موسى عليه‏ السلام ـ سرور آنان است و او حكمت و فهم و سخاوت و معرفت به نيازهاى دينى موارد اختلافى مردم را داراست، در او اخلاق نيكو و پناه‏بخشى كريمانه است، و او دربى از درب‏هاى خداى سبحان است، در او ويژگى ديگرى است كه از همه اينها بهتر است:... خداى سبحان پناه و فريادرس اين امّت را و نيز (مظهر اتمّ) علم و نور و فهم و حكمت اين امّت را از او پديد مى‏آورد[4].

شيخ مؤمن شبلنجي مى‏گويد: لقب‏هاى آن حضرت بسيار است. مشهورترين آن‏ها: كاظم، سپس صابر و صالح و امين است، برخى از اهل علم مى‏گويد: او پيشواى بزرگ منزلت، يكتا حجّت (خدا و) عالِم شايسته است كه شبش را با قيام به عبادت و روزش را با روزه‏دارى سپرى مى‏كند، به خاطر بردبارى بيش از حدّ و گذشت او از ستمگرانش او را كاظم ناميدند، او در نزد مردم عراق به باب الحوائج الى اللّه‏ معروف است، و اين به خاطر برآورده شدن حاجت‏هاى توسل كنندگان به اوست، مناقب و فضائل او بسيار و مشهور است[5].

 

ابو عبداللّه‏ حسين خصيبى مى‏گويد: لقب او كاظم، صابر، مصلح، مبرهن، البيان، و صاحب معجزات است[6].

شيخ على بن محمّد مالكى مكّى مشهور به ابن صبّاغ مى‏گويد: مناقب و كرامت‏هاى آشكار او و فضائل و صفات درخشانش گواه آن است كه او قبّه شرافت را برگزيده و بر بلنداى آن قرار گرفته است، به اوج فضائل عروج كرده و بر بلنداى آن دست يازيده است و پيران سيادت و سرورى در برابر او سر فرود آورده‏اند و آنان را پشت سر گذارده است و فرمانرواى غنائم بزرگوارى گشته و گزيده‏هاى آن را براى خود برگزيده است[7].

شيخ كمال‏الدين محمّد بن طلحه شافعى مى‏گويد: اوست پيشواى بزرگ منزلت، صاحب جايگاه والا، تلاش كنننده پى گير در تلاش، مشهور به عبادت و بندگى خدا، مواظب بر فرمانبرى از خدا داراى كرامت‏هاى نمايان كه شب را با سجده و قيام صبح مى‏كرد، و روز را با نيك كردارى و روزه‏دارى به پايان مى‏برد، و به خاطر بردبارى بسيار و گذشت او از ستمگرانش، او را كاظم خواندند، با احسان خود بد كنندگانش را پاداش، و با گذشت خود با تبهكارانش مقابله مى‏كرد، به خاطر عبادت بسيارش او را عبد صالح مى‏گويند، و به خاطر برآورده شدن خواسته‏هاى توسّل كنندگان به خدا به وسيله او، در نزد مردم عراق به باب الحوائج الى اللّه‏ شناخته مى‏شود، خردها از كرامت‏هايش حيران است، و براى او
نزد خدا جايگاه راستينى كه هميشه ماندگار است قائل است[8].

سبط ابن جوزى مى‏گويد: او را كاظم، مأمون، طيّب، و سيّد لقب داده‏اند، كنيه او ابوالحسن است، به خاطر عبادت و بندگى و تلاش و مجاهدت و شب زنده‏دارى‏اش او را عبد صالح مى‏خوانند... . [امام] موسى بخشنده و بردبار بود، از آنجايى كه هرگاه خبر بدگويى كسى از او به گوشش مى‏رسيد برايش مالى هديه مى‏فرستاد او را كاظم ناميدند[9].

خطيب بغدادى در شرح حال آن حضرت عليه‏ السلام مى‏گويد: موسى بن جعفر به خاطر عبادت و تلاشش عبد صالح خوانده مى‏شد، اصحاب ما نقل كرده‏اند كه او وارد مسجد رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله شد، از آغاز شب به سجده رفت و شنيده مى‏شد كه در سجده‏اش مى‏گفت: «عظيم [عظم] الذنب عندي فليحسن العفو عندك، يا أهل التقوى ويا أهل المغفرة: گناهم بزرگ است، پس بايسته است كه گذشت از نزد تو نيكو باشد اى شايسته پارسايى! اى شايسته آمرزش او. آن را تكرار مى‏كرد تا صبح شد. سخاوتمند و بخشنده بود. خبر كسى را برايش مى‏آوردند كه در صدد آزار او برآمده بود، و او برايش كيسه هزار دينارى مى‏فرستاد، هميشه كيسه‏هاى سيصد دينارى چهارصد دينارى و دويست دينارى فراهم مى‏كرد و آنها را در مدينه ميان فقرا تقسيم مى‏نمود، و كيسه‏هاى موسى بن جعفر به گونه‏اى بود كه به هر كس يكى از آنها مى‏رسيد بى‏نياز مى‏شد[10].

ابن شهرآشوب مى‏گويد: او برترين مردم بود در منزلت، و والاترين آنان در
جايگاه دينى، و سخاوتمندترين آنان در بخشش، و فصيح‏ترين آنان در زبان، و شجاع‏ترين آنان در دل، شرافتِ ولايت ويژه او شد، و ميراث نبوت را بدست آورد و در جايگاه خلافت (پيامبر) نشست، او زاده خاندان نبوّت و هم‏پيمان جانشينى (خدا) بود[11].

دانش او عليه‏ السلام

از امام صادق عليه‏ السلام نقل شده كه به يكى از اصحاب خود خطاب كرد و فرمود: اين فرزندم را كه مى‏بينى اگر درباره آنچه در قرآن است از او بپرسى با علم و دانش به تو پاسخ مى‏دهد[12].

عبادت او عليه‏ السلام

ابو الحسن موسى بن جعفر عليهماالسلام بخشى از ده سالى را كه در زندان هارون بود هر روز پس از طلوع خورشيد تا زوال آن در حال سجده بود، هارون بسا بالاى پشت بام مى‏رفت كه مشرف بر زندانى بود كه حضرت را در آن زندانى كرده بود و مى‏ديد كه او در حال سجده است به ربيع گفت: اى ربيع! آن جامه چيست كه هر روز آن را در آنجا مى‏بينم؟ ربيع گفت: اى امير! آن جامه نيست، او موسى بن جعفر است، او هر روز پس از طلوع آفتاب تا هنگام ظهر در حال سجده است.

ربيع مى‏گويد: هارون به من گفت: اين از راهبان [و زاهدان] بنى‏هاشم است[13].

 

مأمون فرزند هارون الرشيد مى‏گويد: فضل بن ربيع بر هارون وارد شد و گفت: اى امير! مردى كه گمان مى‏رود موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب باشد جلو درب است؛ پس هارون رو كرد به ما ـ در حالى كه من و امين و مؤتمن و باقى فرماندهان بالاى سر او بوديم ـ گفت: مواظب خودتان باشيد، آنگاه به دربان گفت: اجازه ورود دهيد، و او را به اينجا بياوريد، ما در اين حال بوديم كه ناگاه پيرمردى قد خميده كه عبادت او را شكسته بود وارد شد، گويى تكيده كهنسالى بود كه بر چهره و بينى‏اش آثار سجده است[14].

از عبداللّه‏ قروى نقل شده كه گفت: بر فضل بن ربيع وارد شدم در حالى كه بر پشت بام نشسته بود، به من گفت: نزديك بيا، نزديك شدم تا در كنارش قرار گرفتم، به من گفت: به اتاق آن خانه بنگر، نگاه كردم، گفت: داخل اتاق چه مى‏بينى؟ گفتم: جامه‏اى افتاده است. گفت: خوب نگاه كن. با دقت نگاه كردم تا مطمئن شدم و گفتم: مردى در حال سجده است.

گفت: او را مى‏شناسى؟ گفتم: خير، گفت: اين مولاى تو است. گفتم: مولاى من كيست؟ گفت: خود را به نادانى مى‏زنى! گفتم: خود را به نادانى نمى‏زنم، لكن مولايى براى خود سراغ ندارم.

گفت: اين ابوالحسن موسى بن جعفر است، من شب و روز مواظب او هستم، هيچ وقت او را جز بر اين حالتى كه برايت مى‏گويم نديده‏ام: بعد از آنكه نماز صبح را مى‏خواند مشغول تعقيب است تا خورشيد طلوع كند، آنگاه سر به سجده
مى‏گذارد و پيوسته در حال سجده است تا زوال خورشيد فرا رسد، و كسى را موظّف كرده است تا زوال خورشيد را به او خبر دهد، سراغ ندارم كه غلام بگويد زوال خورشيد شد مگر كه بر مى‏خيزد و بى‏آنكه وضوى جديدى بسازد شروع به نماز مى‏كند، و من يقين دارم كه او در حال سجده نخوابيده و چرت نزده است، و نماز را ادامه مى‏دهد تا از نماز عصر فراغت يابد، چون نماز گزارد به سجده مى‏رود و پيوسته در حال سجده است تا خورشيد غروب كند، و چون خورشيد غروب كرد از سجده بر مى‏خيزد بى‏آنكه وضوى جديدى بسازد نماز مغرب را مى‏خواند، و پيوسته در حال نماز و تعقيبات آن است تا زمانى كه نماز عشاء بگزارد، و چون نماز عشاء را خواند با گوشت بريان شده كه برايش مى‏آورند افطار مى‏كند، سپس تجديد وضو مى‏كند، آنگاه به سجده مى‏رود، سپس سر از سجده بر مى‏دارد و اندكى مى‏خوابد، سپس بر مى‏خيزد و تجديد وضو مى‏كند، آنگاه به نماز مى‏ايستد، و در طول شب پيوسته نماز مى‏خواند تا فجر طلوع كند، چون خبر طلوع فجر را مى‏شنود، بر مى‏خيزد و نماز صبح را مى‏خواند، از زمانى كه او را تحويل من داده‏اند كارش همين است[15].

بخشش او و دلجويى او از مردم

از نيازمندان مدينه دلجويى مى‏كرد، شب‏ها پول و سكّه و چيزهاى ديگر براى آنان مى‏برد، آن‏ها را به آنان مى‏داد در حالى كه آنان نمى‏دانستند از جانب چه كسى
و از كجا برايشان مى‏آيد، و هميشه كيسه‏هاى صد دينارى و سيصد دينارى مى‏بخشيد، كيسه‏هاى (بخشش) امام كاظم عليه‏ السلام ضرب المثل شده بود[16].

بردبارى امام موسی کاظم عليه‏ السلام

نقل شده: مردى در مدينه حضرت را اذيت مى‏كرد و به اميرمؤمنان على عليه‏ السلامدشنام مى‏داد، يكى از اطرافيان حضرت گفت: اجازه دهيد او را به قتل برسانيم، حضرت آنان را به شدّت از اين كار نهى كرد و به شدّت از آن باز داشت، و درباره آن مرد سؤال كرد، گفتند: بيرون مدينه كشاورزى مى‏كند، حضرت سوار بر مركب شد و به سمت مزرعه آن مرد رفت و او را در آنجا يافت، با درازگوش خود وارد مزرعه شد، آن مرد داد زد مزرعه ما را لگدمال نكن، حضرت با درازگوش خود رفت تا به او رسيد، از مركب پايين آمد و كنار او نشست، و (چنان كرد كه) با هم خنديدند، به او گفت: چه مقدار به مزرعه تو زيان وارد كردم؟ گفت: صد دينار. فرمود: اميدوارى چه مقدار محصول دهد؟ گفت: علم غيب نمى‏دانم. فرمود: گفتم اميدوارى چه مقدار محصول از آن برداشت كنى؟ گفت: اميدوارم دويست دينار محصول بردارم. حضرت سيصد دينار به او داد و فرمود: اين هم مزرعه تو كه به حال خود باقى است، آن مرد برخاست و سر مبارك حضرت را بوسيد، و حضرت از آنجا برگشت. و چون (هنگام نماز) به مسجد رفت ديد آن مرد آنجا نشسته است، آن مرد تا حضرت را ديد گفت: «خدا داناتر است كه رسالت خود را كجا قرار دهد». دوستانش به سوى او شتافتند و گفتند: داستان تو چيست؟ تو قبلاً خلاف اين را مى‏گفتى؟ آن مرد با آنان به ستيز و بدگويى پرداخت، و براى حضرت عليه‏ السلام هرگاه
مى‏آمد و مى‏رفت دعا مى‏كرد، امام به يارانش كه مى‏خواستند او را بكشند فرمود: كدام بهتر بود؟ آنچه شما مى‏خواستيد يا آنچه من انجام دادم و كار او را به اين مقدار سامان بخشيدم[17]؟!

دليرى امام موسی کاظم عليه‏ السلام  در برابر پادشاه ستم

محمّد بن سابق بن طلحه انصارى مى‏گويد: چون حضرت را نزد هارون بردند، از جمله پرسش‏هاى او از حضرت اين بود: اين خانه (و مقام) چيست؟

فرمود: اين خانه تبهكاران است. و تلاوت فرمود: «سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤمِنُوا بِها وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً»[18]؛ به زودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق تكبّر مى‏ورزند، از (ايمان به) آيات خود منصرف مى‏سازم، آنها چنانند كه اگر هر آيه و نشانه‏اى را ببينند به آن ايمان نمى‏آورند، اگر راه هدايت را ببينند آن را راه خود انتخاب نمى‏كنند، و اگر طريق گمراهى را ببينند آن را راه خود انتخاب مى‏كنند.

هارون گفت: پس اين خانه (از آنِ) كيست؟

فرمود: اين براى پيروان ما فرصت است، و براى ديگران فتنه.

هارون گفت: پس چرا صاحب (اصلى) اين خانه آن را نمى‏گيرد؟[19]

 

فرمود: آن را از او گرفتند در حالى كه آباد بود، و آن را پس نمى‏گيرد مگر زمانى كه آبادانى آن برايش ممكن باشد. گفت: پيروانت كجا است؟

امام عليه‏ السلام تلاوت كرد: «لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ»[20]؛ كافران از اهل كتاب و مشركان دست (از آيين خود) برنمى‏دارند تا دليل روشنى براى آنها بيايد.

هارون گفت: پس ما كافريم؟!

فرمود: خير، شما چنانيد كه خدا فرمود: «الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»[21]؛ كسانى كه نعمت خدا را به كفران تبديل كردند، و قوم خود را به سراى نيستى و نابودى كشاندند.

اينجا بود كه هارون ناراحت شد و بر آن حضرت خشم گرفت[22].

از كرامات امام موسی کاظم عليه‏ السلام

احمد بن جعفر بن حمدان قطيعى مى‏گويد: از حسن بن ابراهيم ابو على خلاّل شنيدم مى‏گفت: هيچ مشكلى برايم پيش نيامد كه آهنگ قبر موسى بن جعفر را كردم و به آن حضرت متوسّل شدم مگر آنكه خداوند آنچه را مى‏خواستم به من داد[23].

ابن صبّاغ مالكى در فصول المهمة مى‏گويد: او نزد مردم عراق به باب الحوائج
الى اللّه‏ معروف است، و اين به خاطر برآوردن حاجت‏هاى مسلمانان است[24].

قبلاً از ابن طلحه شافعى مانند آن را نقل كرديم، و اينكه عقل‏ها از كرامت‏هاى او حيران است، و درك مى‏كند كه براى او در پيشگاه خداوند قدم راستينى است كه هميشه پايدار است و زوال‏ناپذير[25].

و نيز از ابن شهرآشوب مطلبى را نقل كرديم درباره آن زنى كه در بغداد مى‏دويد.

گفتند: كجا؟ گفت: خدمت موسى بن جعفر عليه‏ السلام، چون فرزندم را زندانى كرده‏اند، فردى حنبلى مذهب به او گفت: او خود در زندان از دنيا رفت.

آن زن گفت: [خدايا!] به حق كشته شده در زندان قدرت خود را به من بنمايان، پس ناگهان فرزند او آزاد شد و فرزند استهزا كننده را به جرم او گرفتند[26].

شهادت امام موسی کاظم عليه‏ السلام

حضرت را روز 25 ماه رجب سال 183 در زندان با سمّ شهيد كردند، برخى تاريخ شهادت حضرت را شش روز باقيمانده از ماه رجب و برخى جز آن را ذكر كرده‏اند[27].

 

 

[1] و 2 ـ نگاه كن: موسوعه زيارات المعصومين عليهم‏ السلام، ج 4، ص 5 ـ 6.

[2]

[3] ـ عيون أخبار الرضا عليه‏السلام، ج 1، ص 50، باب 6، ضمن ح 29.

[4] ـ عيون أخبار الرضا عليه‏السلام، ج 1، ص 20، باب 4، ضمن ح 9.

[5] ـ نور الأبصار، ص 301.

[6] ـ الهداية الكبرى، ص 263.

[7] ـ فصول المهمّه، ص 232.

[8] ـ مطالب السؤول، ج 2، ص 120.

[9] ـ تذكرة الخواصّ، ص 312.

[10] ـ تاريخ بغداد، ج 13، ص 29، شماره 6987.

[11] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 323.

[12] ـ قرب الإسناد، ص 335، ذيل، ح 1237.

[13] ـ عيون أخبار الرضا عليه‏السلام، ج 1، ص 77 ـ 78، باب 7، ح 14.

[14] ـ نفس المصدر، ج 1، ص 72 ـ 73، باب 7، ضمن ح 11.

[15] ـ عيون أخبار الرضا عليه‏السلام، ج 1، ص 87، باب 8 ، ضمن ح 10.

[16] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 318.

[17] ـ نگاه كن: تاريخ بغداد، ج 13، ص 30، شماره 6987؛ تهذيب الكمال، ج 18، ص 453، شماره 6841.

[18] ـ الأعراف: 146.

[19] ـ قال المجلسي قدس‏سره: لعلّ المعنى أ نّه لا يأخذها إلاّ في وقتٍ يُمكنه عمارتها. بحارالأنوار، ج 48، ص 138.

[20] ـ البيّنة: 2.

[21] ـ إبراهيم: 28.

[22] ـ الاختصاص: 262.

[23] ـ تاريخ بغداد، ج 1، ص 133.

[24] ـ فصول المهمّه، ص 231.

[25] ـ نگاه كن: ص 289.

[26] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 305.

[27] ـ نگاه كن: موسوعه زيارات المعصومين عليهم‏ السلام، ج 4، ص 7.

نوشتن دیدگاه

- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط موسسه امام هادی علیه السلام در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.


تصویر امنیتی