- توضیحات
زندگانى امام حسن مجتبى عليه السلام
اسم و نسب امام حسن مجتبى عليه السلام:
او حسن بن على، فرزند ابوطالب، فرزند عبدالمطلب، فرزند هاشم، فرزند عبد مناف است.
كنيه او: ابو محمّد است.
القاب او: زكى، مجتبى، سيد شباب اهل الجنة (= سرور جوانان اهل بهشت)، سبط اوّل، تقى، زاهد، البرّ (= نيكوكار)، الطيّب (= پاك)...
مادر او: فاطمه دختر گرامى رسول خدا صلى الله عليه و آله است.[1]
ولادت امام حسن مجتبى عليه السلام:
شب يا روز نيمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرت در مدينه منوّره به دنيا آمد.[2]
درباره ولادت امام حسن از اميرالمؤمنينعليه السلام روايت شده كه فرمود: بعد از اينكه اسماء او را در پارچه سفيد پيچيد به رسول خداصلى الله عليه و آله داد، و پيامبر او را گرفت، ابتدا در گوش راست او اذان و سپس در گوش چپ او اقامه گفت.
آنگاه از على عليه السلام پرسيد: اسم فرزندم را چه گذاشتهاى؟ عرض كرد: من در نام
نهادن او بر تو سبقت نمىگيرم. فرمود: من نيز بر پروردگارم سبقت نمىگيرم. پس جبرئيل عليه السلامنازل شد و گفت: اى محمّد! پروردگارت به تو سلام مىرساند و مىفرمايد: على براى تو در جايگاه هارون است نسبت به موسى، با اين تفاوت كه بعد از تو پيامبرى نيست، پس اين را به نام فرزند هارون نامگذارى كن. پيامبر فرمود: اسم فرزند هارون چيست؟ جبرئيل گفت: شبر. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: زبان من عربى است. جبرئيل گفت: حسن بنامش. پس حضرت صلي الله عليه و سلمچنين كرد.[3]
و از اسماء دختر عميس نقل شده كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم روز هفتم براى حسن دو قوچ زيبا و نمكين عقيقه كرد و سرش را تراشيد و هموزن موهايش صدقه داد، و با دست مبارك خود به سرش خلوق[4] ماليد.[5]
جايگاه امام حسن مجتبى نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله:
از براء بن عازب نقل شده كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و سلم را ديدم كه حسن فرزند على بر دوش او بود و مىفرمود: خدايا! من او را دوست دارم تو هم او را دوست بدار.[6]
از ابن عباس نقل شده كه گفت: حسن بن على بر دوش رسول خدا صلي الله عليه و سلمبود، يك نفر گفت: چه خوب مركبى سوار شدهاى اى پسر! پيامبر صلي الله عليه و سلمفرمود: و او چه خوب سوارهاى است.[7]
و از ابى بكره نقل شده كه گفت: پيامبرصلي الله عليه و سلم با ما نماز مىخواند، در حال سجده حسن بن على كه كودك بود، مىآمد و بر گردن يا پشت پيامبر مىنشست، و پيامبر او را با ملايمت بلند مىكرد، وقتى نماز پيامبر تمام شد، گفتند: اى پيامبر خدا با اين
كودك چنان رفتار مىكنى كه با هيچ كس نمىكنى؟ پيامبر فرمود: اين گل خوشبوى من است، اين فرزندم سرور و بزرگ است... .[8]
و از ابى هريره نقل شده كه گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم به حسن مىفرمود: خدايا! من او را دوست دارم، او را و دوستدارش را دوست بدار، و گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم او را به سينهاش مىچسبانيد.[9]
از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: هر كس كه شاد مىشود به سرور جوانان اهل بهشت نظر كند پس به حسن بن على نظر كند.[10]
شخصيت امام حسن مجتبى عليه السلام:
روايت شده كه عبداللّه بن زبير همواره مىگفت: سوگند به خدا مادرى چون حسن نزايد.[11]
از مساور نقل شده كه مىگويد: روز وفات حسن بن على ابوهريره را در مسجد رسول خدا ديدم، ايستاده بود و با صداى بلند مىگفت: بگرييد كه امروز عشق پيامبر خدا از دنيا رفت.[12]
روزى معاويه به همنشينانش گفت: چه كسى از نظر پدر، مادر، پدر بزرگ، مادر بزرگ، عمو و عمّه، دايى و خاله از همه گرامىتر است؟ گفتند: اميرالمؤمنين! داناتر است.
دست حسن بن على را گرفت و گفت: اين است، پدرش على بن ابىطالب، مادرش فاطمه دختر محمّد، پدر بزرگش رسول خدا صلي الله عليه و سلم، مادر بزرگش خديجه،
عمويش جعفر، عمّهاش هاله دختر ابوطالب، دايىاش قاسم فرزند محمّد، و خالهاش زينب فرزند محمّد صلي الله عليه و سلم است.[13]
و از معاويه نقل شده كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و سلم را ديدم كه زبان، ـ يا گفت: لبهاى ـ حسن بن على را مىمكيد و زبان ـ يا لب هايى ـ كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم بِمَكَد عذاب نمىشود.[14]
و ذهبى گفته: حسن، فرزند على، فرزند ابوطالب، فرزند عبدالمطلب، فرزند هاشم، فرزند عبد مناف، امام بزرگوار، گل خوشبوى رسول خدا صلي الله عليه و سلم و نوه او، سرور جوانان اهل بهشت... و به درستى كه اين امام سرورى بود خوش سيما، زيبا، عاقل، با وقار، بخشنده، قابل ستايش، نيكوكار، متديّن، پرهيزكار، با حيا و بلند مرتبه.[15]
و محمّد بن اسحاق در كتابش گفته: بعد از رسول خدا كسى به گرانمايگى كه [امام] حسن داشت نرسيد، بر درب خانهاش فرشى براى او مىگستردند، هنگامى كه خارج مىشد و مىنشست راه بسته مىشد، از احترامى كه براى او قائل بودند كسى از آنجا عبور نمىكرد، چون متوجه مىشد برمىخاست و داخل خانه مىشد، آنگاه مردم عبور مىكردند، من او را در راه مكّه پياده ديدم. هر كس او را مىديد، پياده مىشد و پياده مىرفت، حتى سعد بن ابى وقاص را ديدم كه پياده مىرفت.[16]
شيخ كمال الدين محمّد بن طلحه شافعى در كتاب مطالب السؤول در فصلى كه درباره اشارات رسول خدا صلى الله عليه و آله در حقّ امام حسن نگاشته نوشته است: اين فصلى
است كه اصلش مورد توجّه، و فضيلتش قطعى، و نقلش نمايان، و سايهاش گسترده، و يادش مورد سفارش، و درخت كُنارش بىخار، و ميوههاى درخت موزش خوشه خوشه روى هم چيده است، و اين از درخشانترين خصلتها و مديحههايش شمرده مىشود، زيرا اين فصل از اشارات گوناگون نبوى و رفتارها و گفتارهاى پاك و برجسته مطالبى را گرد آورده است كه انوار مناقب از آن مىدرخشد و (امام) حسن را تا شريفترين درجات والا بالا مىبرد و فضائل برجسته از هر سو او را فرا مىگيرد، زيرا هر كه پا جاى پاى رسول خدا صلى الله عليه و آله نهد (و كامل از او پيروى كند) در بلنداى ستارگان شرافت گام نهاده است، و آفرين و خوشا به حال كسى كه خداوند او را از جانب پيامبرش به اين عطايا اختصاص داده است.[17]
و ابو نعيم اصفهانى گفته: سرور جوانان [اهل بهشت] اصلاح بخش ميان نزديكان و دوستان، شبيه به رسول خدا صلي الله عليه و سلم و حبيب او، فرزند هدايت، و ملازم پرهيزكاران، پنجمين نفر اهل كساء، و فرزند سرور زنان، حسن بن على بن ابىطالب ـ كه خدا از آنان خشنود باشد ـ .[18]
و ابن ابى الحديد معتزلى ذكر كرده كه همانا حسن شبيهترين مردم از نظر خلقت ظاهرى و اخلاق به رسول خدا صلىاللهعليهوآله[19]، و خوشسيماترين مردم بود[20]، و بيشتر از همه مردم داراى سعه صدر [و صبور و بردبار] بود[21] و خوش آهنگترين روش و منش را داشت و كسى نمىتوانست يك سخن ناشايست از او نقل كند و نه يك
كلمه بيهوده (از او بشنود).[22]
كرم و بخشش امام حسن مجتبى عليه السلام :
امام حسن عليه السلام شكر صدقه مىداد، علّتش را پرسيدند، فرمود: من آن را دوست دارم و خداوند فرموده: «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ»؛ به [كمال] نيكى [نيكوكاران ]نمىرسيد مگر آنكه از آنچه دوست داريد انفاق كنيد.[23]
و از شهاب بن عامر نقل شده كه گفت: حسن بن على دو بار نصف تمام اموالش حتّى يك لنگه كفش خود را در راه خدا بخشيد و صدقه داد.[24]
مشخصات ظاهرى امام حسن مجتبى عليه السلام:
روايت شده آن حضرت سفيد چهره سُرخگون، داراى چشمان سياه و درشت، گونههاى صاف و هموار، موهاى باريك ميان سينه تا روى شكم، و محاسن پُر پشت مجعّد و پهن بود، و گردنش كشيده و سيمگون، و استخوانبندىاش درشت، و سينهاش پهن و چهارشانه و ميان بالا بود كه زيباترين چهره... و موهاى فردار داشت و بسيار خوش هيكل بود.[25]
شهادت امام حسن مجتبى عليه السلام:
آن حضرت مسموم به سوى رحمت خدا شتافت، شهادت آن حضرت سال پنجاه هجرى دو شب مانده به آخر ماه صفر رخ داد.[26]
[1] و 2 ـ نگاه موسوعه زيارات المعصومين عليهم السلام، ج 1، ص 297 ـ 298.
[3] ـ ذخائر العقبى، ص 120.
[4] ـ خَلُوق: گونهاى عطر كه بيشتر اجزاى آن زعفران باشد.
[5] ـ همان، ص 119.
[6] و 5 ـ جامع الاصول، ج 10، ص 19، شمارههاى 6540 و 6541.
[8] ـ حلية الاولياء، ج 2، ص 44، شماره 1424.
[9] ـ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 51، شماره142.
[10] ـ بداية والنهايه، ج 8، ص 39.
[11] ـ همان، ج 8، ص 41.
[12] ـ همان، ج 8، ص 48.
[13] ـ العقد الفريد، ج 5، ص 85 .
[14] ـ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 93.
[15] ـ سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 245 و253.
[16] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 7.
[17] ـ مطالب السؤول، ج 2، ص 11.
[18] ـ تاريخ إصبهان، ج 1، ص 69.
[19] ـ شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 280.
[20] ـ همان، ج 15، ص 277.
[21] ـ همان، ج 16، ص 21.
[22] ـ همان، ج 15، ص 271.
[23] ـ عوالى اللآلى، ج 2، ص 74، ح 196 وآيه 92 سوره آل عمران .
[24] ـ حلية الاولياء، ج 2، ص 46، ح 1433، به نقل از كشف الغمّه، ج 2، ص 193.
[25] ـ ذخائر العقبى، ص 127 ـ 128؛ و نگاه كنيد: بحارالأنوار، ج 44، ص 136، ضمن شماره 4.
[26] ـ نگاه كنيد: مقاتل الطالبيّين، ص 73؛ شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد، ج 16، ص 49؛ الارشاد، ج 2، ص 16؛ موسوعه زيارات المعصومين عليهم السلام، ج 1، ص 299.
- توضیحات
زندگانى حضرت زهرا عليها السلام
محتویات
نام و نسب مبارک ولادت حضرتازدواج حضرتعصمت حضرتتسبیح حضرتسرورى و سيادت حضرتفصاحت و بلاغت حضرتعبادت حضرتآياتى نازل شده شأن حضرت وفات حضرتمقام حضرت در روز قيامت
نام و نسب حضرت زهرا عليها السلام:
او فاطمه دختر رسول خدا ابو القاسم محمّد، فرزند عبداللّه، فرزند عبدالمطّلب است.
و كنيه او: اُمّ الحسن، اُمّ الحسين، اُمّ الأئمه، اُمّ الحسنين، اُمّ أبيها.
القاب او: سيّدة نساء العالمين (سرور زنان جهانيان)، طاهره، زهره، زهرا، محدَّثه، حوراء الإنسيّه، بتول، تقيّة، نقيّة،...
مادر او: خديجه دختر خويلد، فرزند أسد، فرزند عبد العزّى، فرزند قُصيّ قرشى اسدى است.
ولادت حضرت زهرا عليها السلام:
سال پنجم بعثت در بيستم جمادى الثانى در مكّه به دنيا آمد.[1]
ازدواج حضرت زهرا عليها السلام:
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر اميرالمؤمنين عليه السلام نبود كه با آن حضرت ازدواج كند، از آدم تا قيامت هيچ همطرازى روى زمين براى او پيدا نمىشد.[2]
از جابر بن عبداللّه صلى الله عليه وآله نقل شده كه گفت: امّ ايمن گريان نزد پيامبر آمد. پيامبر فرمود: چرا گريه مىكنى؟ خدا چشمان تو را گريان نكند.
عرض كرد: اى رسول خدا! گريه مىكنم زيرا به منزل يكى از انصار ـ كه دخترش را به همسرى يكى از انصار درآورده بود ـ بر سرشان بادام و شكر ريخت، يادم آمد كه شما فاطمه را به ازدواج على در آوردى و چيزى بر سرشان نيفشاندى.
پيامبر فرمود: اى امّ ايمن! گريه نكن، قسم به خدايى كه مرا به كرامت مبعوث، و به پيامبرى اختصاص داد، من او را تزويج نكردم، خداى سبحان از فوق عرشش او را تزويج فرمود، و راضى نشدم تا على راضى شد، و على راضى نشد تا من راضى شدم، و راضى نشدم تا فاطمه راضى شد، و فاطمه راضى نشد تا پروردگار جهان راضى شد.
اى امّ ايمن! وقتى خداوند فاطمه را با على تزويج فرمود، به ملائكه مقرّبين ـ كه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل در ميان آنها بودند ـ دستور داد دور عرش گرد آيند، پس گرد آمدند، به حوريان بهشتى دستور داد خود را زينت كنند و به بهشتها دستور داد آراسته شوند، پس خداوند خطبه خوان بود و ملائكه شاهدان عقد.
سپس خداوند به درخت طوبى دستور داد كه بر آنان بيفشاند، پس مرواريد تازه و دُرّ سبز و ياقوت قرمز و دُرّ سفيد بر آنان افشاند، حوريان بهشتى هم از آنها برمىداشتند و مىگفتند: اين از افشاندههاى بر فاطمه دختر محمّد است.[3]
و آغاز ازدواج آنان اول ذيحجّه سال دوم هجرى بود، و ميان تزويج در آسمان و تزويج در زمين چهل روز فاصله بود.[4]
امام باقر عليه السلام فرمود: چون رسول خدا صلى الله عليه وآله خواست فاطمه عليها السلام را به خانه
على عليه السلام بَرَد رو انداز مخملى ابريشمى را بر استر شهباء خود افكند و فاطمه را بر آن سوار كرد، و به سلمان دستور داد افسار استر را از جلو بكِشَد و خود از پشت سر به راه افتاد... سپس دست به دعا بلند كرد و عرض نمود: خدايا! هيچ پيامبرى را مبعوث نكردى مگر آنكه براى او عترتى قرار دادى، خدايا! عترت هدايتگر مرا از على و فاطمه قرار ده.[5]
و روايت شده كه گفت: خدايا! اين دو محبوبترينِ آفريدگان، نزد من هستند، پس آنان را دوست بدار، و در فرزندان آنان بركت قرار ده، و بر آنان از جانب خود حافظانى بگمار، و من آنان و ذرّيّه آنان را از ابليس رانده شده در پناه تو قرار مىدهم. و روايت شده كه براى فاطمه دعا كرد و فرمود: خداوند پليدى را از تو دور كند و به تو پاكى ويژه بخشد.[6]
عصمت حضرت زهرا عليها السلام:
كلمات مفسرين و روايات محدّثين و سيرهنويسان و فرهنگنامهها بر اين تطبيق مىكند كه مقصود از اهل البيت در قول خداوند:
«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»[7] پنج تن اصحاب كساء مىباشند: (يعنى:) پيامبر اعظم، و وصىّ نخستين (و بزرگ) او اميرالمؤمنين، و دخترش صديقه (زهرا) سرور زنان عالميان از اوّلين و آخرين، و دو نوه پيامبر سروران جوانان اهل بهشت حسن و حسين كه درود خدا بر همه آنان باد.
پس آيه مباركه دلالت دارد بر مشاركت حضرت صديقه طاهره در عصمتى كه براى پيامبر و اوصياء آن حضرت ثابت است، زيرا آن حضرت در هنگام نزول آيه كريمه با آنها زير كساء بود كه پيامبر درباره آنان فرمود: خدايا! اينان اهل بيت من هستند پليدى را از آنان دور كن و آنان را پاكيزه گردان.[8]
و واضح است پليدى كه در آيه نفى شده بعد از اينكه بيانگر امتنان و لطف ويژه الهى نسبت به اصحاب كساء است، با توجه به ادات حصر ثابت مىكند كه اراده حق سبحانه تنها به اين تعلق گرفته كه آنان را از هرگونه پليدى كه سرشتها از آنها بيزارند و نيز از آنچه شيطان به آن فرا مىخواند پاك كند.
از جمله احاديثى كه مؤيد عصمت حضرت فاطمه است حديث متواتر از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله است كه فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر چه او را ناراحت كند مرا ناراحت مىكند، و به درستى كه خدا با غضب فاطمه غضب مىكند و با خشنودى فاطمه خشنود مىشود.[9]
و در حالى كه دست حضرت فاطمه عليها السلام را گرفته بود و فرمود: هر كه اين را مىشناسد كه مىشناسد، هر كس نمىشناسد پس (بشناسد كه) او پاره تن من است، او قلب من و روح من در سينه من است، هر كس او را بيازارد مرا آزرده است.[10]
و (روشن است كه) حالت رضا و غضب در فاطمه زهرا عليها السلام از انگيزههاى نفسانى ناشى نمىشود، زيرا رضا و غضب پروردگار سبحان منوط بر رضا و غضب اوست و اين همان معنى عصمت است كه براى آن حضرت عليها السلام ثابت است.
تسبيح حضرت زهرا عليها السلام:
آن حضرت خدمت پدر رسيد و براى كمك در كارهاى منزل تقاضاى خدمتكار كرد. پيامبر فرمود: آيا تو را به بهتر از خادم راهنمايى نكنم؟ گفت: بله اى رسول خدا! پيامبر تسبيح معروف را براى هنگام خواب به او ياد داد.[11]
از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود: پيامبر به او [ياد] مىداد.[12]
و امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه بعد از نماز واجب تسبيح حضرت زهرا عليها السلامرا قبل از اينكه پاهايش را جابه جا كند بخواند خدا او را مىآمرزد.[13]
سرورى و سيادت حضرت زهرا عليها السلام:
از عايشه نقل شده كه پيامبر صلي الله عليه و سلم در بيمارى كه در آن وفات كرد فرمود: اى فاطمه! آيا خشنود نيستى كه سرور زنان جهانيان، و سرور زنان اين امّت، و سرور زنان مؤمنان باشى؟![14]
و از حذيفه نقل شده كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم فرمود: فرشتهاى از آسمان نازل شد كه قبلاً نازل نشده بود، از خدا اجازه گرفت كه به من سلام كند و به من مژده داد كه فاطمه سرور زنان اهل بهشت است.[15]
و حسن بن زياد مىگويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: فرمايش رسول خدا كه: «فاطمه سرور زنان اهل بهشت است» آيا سرور زنان زمان خويش است؟ فرمود: او كه مريم است، و فاطمه سرور زنان اهل بهشت است از اوّلين
و آخرين...».[16]
و از امام صادق عليه السلام درباره وصيت پيامبر صلى الله عليه وآله به هنگام وفاتش ـ كه فاطمه گريه كرد و روى صورت پيامبر صلى الله عليه وآله افتاد و بوسيد، سپس اميرالمؤمنين عليه السلام و حسنين عليهمالسلاماين كار را كردند ـ نقل شده كه فرمود: پيامبر در حالى كه دست فاطمه در دستش بود سر خود را بلند كرد و آن را در دست على عليه السلام گذاشت و فرمود: اى ابا الحسن! اين امانت خدا و امانت پيامبرش محمّد نزد توست، پس ملاحظه خدا و مرا در باره او داشته باش، و تو قطعاً چنين خواهى بود، سوگند به خدا اين سرور زنان اهل بهشت است از اوّلين و آخرين، به خدا سوگند اين مريم كبرى است... .[17]
فصاحت و بلاغت حضرت زهرا عليها السلام:
زيد بن على از پدر و نياكان خود نقل مىكند كه فرمودند: ... فاطمه عليها السلام بر ابوبكر وارد شد... و شروع به سخن كرد و فرمود: با حمد كسى آغاز مىكنم كه سزاوارترين است به ستايش و بزرگى و بخشش، ستايش خدا را برابر آنچه نعمت داده است، و شكر مخصوص اوست بر آنچه الهام فرموده است و سپاس در برابر آنچه مقدّم داشته از نعمتهاى فراگير كه بىسابقه عطا كرده و نعمتهاى فراوانى كه به كمال عنايت نموده و منّت را تمام كرده است. نعمتهايى كه از حدّ شمارش بيرون و پاداش (و سپاسگزارى) نهايى آن دور از دسترس، و ابديّت آن ناشناخته است، بندگانش را براى دريافت مزيد نعمت به شكر فرا خوانده تا نعمتهايش پيوسته گردد و براى اكمال آن، از ايشان طلب سپاس نموده و براى دستيابى به همانند آن ـ از نعم اخروى ـ ترغيب كرده است.
و گواهى مىدهم معبودى جز خداوند نيست و اين كلمهاى است كه خداوند
واقعيت آن را اخلاص قرار داده است و شهود آن را ملازم دلها كرده است و معنى دقيق آن را به واسطه تفكر روشن و آشكار نموده است. خداوندى كه چشمها از ديدار و زبانها از بيان اوصاف و وهمها از تصوّر چگونگى و كيفيتش ناتوانند.
موجودات را بدون اينكه سابقاً چيزى باشند و بدون اينكه نمونه و مثالى داشته باشند آفريد. اشياء را [با قدرت و مشيّت خود] وجود بخشيد بىآنكه به وجود آنان نيازمند باشد، تا قدرتش را اظهار، و خلق را بر بندگى خود مُلزَم، و اهل دعوتش را عزيز داشته باشد... .[18]
شيخ اربلى شرحى بر اين خطبه نوشته و گفته: اين از زيباترين و شگفتانگيزترين خطبههاست، نور نبوّت با آن در تماس بوده، و بوى رسالت از آن استشمام مىشود و دوست و دشمن آن را نقل كردهاند.[19]
عبادت حضرت زهرا عليها السلام:
از امام حسن عليه السلام نقل شده كه فرمود: شب جمعه مادرم را در محراب ديدم كه به نماز ايستاده، همواره در ركوع و سجود بود تا صبح طلوع كرد و شنيدم به مردان و زنان مؤمن به اسم دعا مىكرد و براى آنان زياد دعا مىكرد و براى خود دعا نمىكرد. گفتم: مادر جان! براى خودت مثل ديگران كه بر ايشان دعا مىكنى دعا نمىكنى؟ فرمود: فرزندم! اول همسايه بعد (اهل) منزل.[20]
و ديلمى نقل مىكند: سرور ما فاطمه عليها السلام در نماز خود از خوف خدا به نَفَس
نَفَس مىافتاد.[21]
بعضى آياتى كه در شأن حضرت زهرا نازل شده است:
امام صادق عليه السلام پيرامون فرموده خداوند: «قُل لاَّ أَسْـٔلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»[22] فرمود: اين آيه فقط درباره ما اهل بيت عليهمالسلام يعنى حسن و حسين و على و فاطمه همان اصحاب كساء نازل شده است.[23]
و حضرت زهرا عليه السلام در باره فرموده خداى عزّ وجلّ«اللَّهُ نُورُ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَوةٍ» فرمود: المشكاة [ = چراغدان]: فاطمه عليها السلام است «فِيهَا مِصْبَاحٌ»المصباح [ = چراغ ]حسن و حسين هستند «فِى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ»[24] گويى فاطمه ستاره درخشان در بين زنان اهل زمين است... .[25]
فضيلتى از فضايل حضرت زهرا عليها السلام:
ابن عباس مىگويد: بهشتيان در بهشتاند كه ناگاه نورى همچون نور خورشيد مىبينند كه بهشتها از آن درخشان مىشوند، اهل بهشت مىگويند: اى رضوان! خداوند فرموده «لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَ لاَ زَمْهَرِيرًا»[26]؛ در بهشت نه خورشيد مىبينند نه زمهرير . رضوان به آنان مىگويد: اين نه خورشيد است نه ماه، اين فاطمه و على هستند كه از تبسّم آنان بهشتها مىدرخشند.[27]
وفات حضرت زهرا عليها السلام:
حضرت زهرا در سوم جمادى الثانى سال يازدهم هجرت وفات يافت، و گفته شده كه بعد از پيامبر 75 روز زندگى كرد،[28] هيجده سال و هفتاد و پنج روز داشت،[29] اميرالمؤمنين عليه السلام او را غُسل داد[30] و در شب، مخفيانه به خاك سپرد و جايگاه قبرش را پنهان داشت.[31]
مقام حضرت زهرا عليها السلام در روز قيامت:
از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل شده كه فرمود: دخترم فاطمه در قيامت با جامه كرامت كه با آب حيات آميخته است وارد محشر مىشود خلايق به او مىنگرند و از آن به شگفت مىآيند، پس با جامهاى از جامههاى بهشتى پوشيده مىشود كه هزار جامه است، به هر جامه با خط سبز نوشته است: داخل بهشت كنيد دختر محمّد را با بهترين صورت و بهترين كرامت و بهترين منظر، پس سوى بهشت خرامان مىرود همانسان كه عروس را به خانه شوهر مىبرند و هفتاد هزار كنيز (بهشتى) او را همراهى مىكنند.[32]
و از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل شده كه فرمود: براى فاطمه سر (بريده امام) حسين آغشته به خون نمايان مىشود، پس فرياد مىزند: واى فرزندم! واى ميوه دلم! پس فرشتگان با فرياد فاطمه مدهوش مىشوند، و اهل قيامت ندا مىكنند: خدا بكشد قاتل فرزندت را اى فاطمه![33]
[1] ـ ر.ك: موسوعه زيارات المعصومين عليهم السلام، ج 1، ص 257 و 258.
[2] ـ امالى صدوق، ص 474 م 86، ضمن ح 18.
[3] ـ مناقب على بن ابىطالب، ابن مغازلى، ص 341، ح 393.
[4] ـ هداية الكبرى، ص 378.
[5] ـ نگاه كنيد: دلائل الامامة طبرى، ص 24.
[6] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 355.
[7] ـ احزاب، آيه 33.
[8] ـ كفاية الأثر، ص 66؛ و نگاه كنيد: خصال، ص 561 ، ضمن ح 31.
[9] ـ نگاه كنيد: الغدير علامه امينى قدسسره، ج 2، ص 275.
[10] ـ همان، ج 3، ص 20.
[11] ـ نگاه كنيد: من لايحضر الفقيه، ج 1، ص 320، ح 947؛ صحيح بخارى، ج 5، ص 24.
[12] ـ كافى، ج 3، ص 343، ح 14.
[13] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 320، ح 946، تهذيب الاحكام، ج 2، ص 105، ح 395.
[14] ـ مستدرك على الصحيحين حاكم نيشابورى، ج 3، ص 170، شماره 4741، ص 338.
[15] ـ مستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 164، شماره 4721، ص 319.
[16] ـ امالى صدوق، ص 109 م26، ح 7.
[17] ـ بحارالأنوار، ج 22، ص 484، ضمن شماره 31 به نقل از الطرف سيّد ابن طاووس.
[18] ـ دلائل الامامة، ص 31؛ و نگاه كنيد: بلاغات النساء ابن طيفور، ص 27.
[19] ـ كشف الغمّه، ج 2، ص 105.
[20] ـ اعلام الدين، ص 247.
[21] ـ دلائل الامامة، ص 56 .
[22] ـ شورى، آيه 23.
[23] ـ قرب الإسناد، ص 128، ح 450.
[24] ـ نور، آيه 35.
[25] ـ تفسير القمّي، ج 2، ص 103.
[26] ـ انسان، آيه 13.
[27] ـ تفسير الثعلبي الكشف والبيان، ج 10، ص 102؛ و نگاه كنيد: نهج الإيمان ابن جبر، ص 175.
[28] ـ و برخى جز اين را گفتهاند. نگاه كنيد: موسوعه زيارات المعصومين عليهم السلام، ج 1، ص 258 ـ 259.
[29] ـ كافى، ج 1، ص 458.
[30] ـ همان، ج 1، ص 459، ح 4.
[31] ـ همان، ج 1، ص 458، ح 3.
[32] ـ دلائل الامامة، ص 58 .
[33] ـ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 260، ح 10.
- توضیحات
امام هادى عليه السلام
نام و نسب مبارك امام هادى عليه السلام
امام على فرزند محمد، فرزند على، فرزند موسى، فرزند جعفر، فرزند محمد، فرزند على، فرزند حسين، فرزند على بن ابىطالب كه صلوات خدا بر همه آنان باد.
كنيه امام هادى عليه السلام: ابوالحسن.
القاب شريف امام هادى عليه السلام: هادى، عسكرى، مرتضى، عالم، رشيد، متوكّل، قانع، و...
مادر گرامى امام هادى عليه السلام: سمانة[1].
ولادت امام هادى عليه السلام
آن حضرت در نيمه ماه ذى الحجه سال 212 هجرى متولد شده است، برخى روز دوشنبه سوم ماه رجب سال 214، و برخى جز آن را ذكر كردهاند[2].
شخصيت امام هادى عليه السلام
ـ ابن شهرآشوب مىگويد: او پاكيزه فرزند پارسا، فرزند شكيبا، فرزند پروفا، فرزند راستگو، فرزند سرور، فرزند سجاد، فرزند شهيد، فرزند حيدر، فرزند
عبد مناف... است.
و او دلپسندترين مردم در شكوهمندى، و راستگوترين آنان در سخن، و نمكين آنان در برخورد با خويشان، و كاملترين آنا در برخورد (عاقلانه) با بيگانگان بود. چون سكوت مىكرد هيبت وقارش نمايان مىگشت، و هر گاه سخن مىگفت ارزش او آشكار مىشد، و او از خانه رسالت و امامت و قرارگاه وصايت و خلافت است، او شاخهاى كُهَن و پسنديده از درخت تنومند نبوّت، و ميوهاى چيده و برگزيده از شجره رسالت است[3].
ـ ابن خلّكان درباره شخصيت امام هادى عليه السلام مىگويد: أبوالحسن علي الهادي فرزند محمد الجواد فرزند على امام رضا معروف به عسكرى، يكى از امامان دوازدهگانه نزد مذهب اماميه است، نزد متوكل از او بدگويى كردند و گفتند كه حضرت در خانه خود سلاح و نامهها و جز اينها از شيعيانش را پنهان كرده است، و او را متّهم كردند كه حكومت را براى خود مىخواهد، متوكل شبانه تعدادى از تركها را به منزل حضرت فرستاد، آنان شبانه بىآنكه حضرت متوجه باشد به منزل او يورش بردند، ديدند حضرت در اتاقى كه درش بسته بود تنها است، و لباسى از مو بر دوش، و رو اندازى از پشم بر سر دارد و رو به قبله آياتى از قرآن را مىخواند كه درباره وعده و وعيد الهى است، اين در حالى است كه ميان او و زمين هيچ فرشى جز شن و ماسه حائل نيست، به همان حال او را دستگير و نزد متوكل بردند... چون متوكل او را ديد احترامش كرد و كنار خود نشاند[4].
ـ ابن حجر هيتمى مىگويد: على عسكرى را از آن جهت به اين نام ناميدند
چون او را از مدينه پيامبر به سامرّا ـ كه پادگان نظامى بود ـ آوردند و در آنجا اسكان دادند به اين نام معروف شد. از اين رو او را عسكرى ناميدند و به اين نام مشهور شد، او وارث دانش و سخاوت پدر (بزرگوار) خود بود[5].
ـ شبلنجى مىگويد: مناقب امام هادى عليه السلام بسيار است[6].
ـ شيخ كمال الدين محمّد بن طلحه شافعى مىگويد:
از جمله مناقب آن حضرت ماجرايى است كه همچون گوشوارهها آويزه زينتبخش گوشها [ى مردم] شده است، و آن را ـ از روى علاقه به آن حضرت ـ همچون درهاى گرانبهاى درون صدفها در خود جاى دادهاند، اين ماجرا گواه آن است كه جان (پاك) ابوالحسن عليه السلام از صفات ارزشمند الهى برخوردار، و بر قلّههاى بلندمرتبگىها و درجات والاى خاندان نبوّت جا گرفته است، (و آن ماجرا اين است:...).[7]
بخشى از ويژگیهاى امام هادی عليه السلام
- بخشش و كرم حضرت
گروهى از سران شيعه خدمت امام هادى عليه السلام رسيدند و احمد بن اسحاق از دَيْنى كه بر ذمهاش بود خدمت حضرت شكوه كرد، حضرت به وكيل خود ابو عمرو فرمود: ابا عمرو! سى هزار دينار به او، و سى هزار دينار به على بن جعفر بده، و خود نيز سى هزار دينار بردار[8].
- زهد امام هادى عليه السلام
سربازان متوكل چون خانه حضرت را بازرسى كردند ديدند حضرت در يك اتقاق دربسته در حالى كه ردايى از مو بر دوش دارد و فرشى جز شن و ماسه ندارد و روى آنها نشسته است[9].
- احترام امام هادى عليه السلام نسبت به علماء
از امام حسن عسكرى عليه السلام نقل شده كه به امام هادى عليه السلام خبر رساندند يكى از فقهاى شيعه با يكى از ناصبىها مناظره كرده، و او را شكست داده، و رسوايىهايش را آشكار نموده است، آن شخص خدمت امام عليه السلام رسيد، در صدر مجلس بالشت بزرگى گذاشته بودند و او دور از آنجا نشست، و نزد امام بسيارى از علوىها و بنى هاشم حضور داشتند.
امام او را بلند كرد و جلو آورد تا نزد آن بالش (در صدر مجلس) نشاند، و روى خود را به او كرد، اين امر بر أشراف حاضر در آنجا بسيار گران آمد، علوىها او را از عتاب منزّه مىدانستند، ولى بزرگ هاشميون گفت: اى فرزند رسول خدا! اين گونه يك فرد عامى را بر سادات بنى هاشم از فرزندان ابوطالب و عباس ترجيح مىدهى؟!
فرمود: مبادا از افرادى باشيد كه خداوند درباره آنان فرمود: «آيا كسانى را كه بهرهاى از كتاب يافتهاند نديدى كه چون به كتاب خدا فرا خوانده مىشوند تا ميانشان حكم كند گروهى از آنان به حال اعراض پشت مىكنند»[10] آيا كتاب خدا را
براى داورى مىپسنديد؟ گفتند: آرى.
فرمود: آيا خداوند نمىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد هرگاه به شما گفته شد در مجلسها [براى برادرانتان] جاى بازكنيد، جاى بازكنيد تا خدا براى شما [در بهشت ]جاى بگشايد» تا آنجا كه فرمود: «تا خدا كسانى از شما را كه ايمان آورده و كسانى را كه دانش داده شدهاند رتبهها بالا برد»[11]؟ پس خداوند نمىپسندد براى مؤمن عالم جز اينكه بر مؤمن غير عالم برترى يابد، چنان كه براى مؤمن نمىپسندد جز اين كه بر غير مؤمن برترى يابد.
به من بگوييد آيا خداوند مىفرمايد: «خداوند كسانى از شمارا كه ايمان آوردهاند و كسانى را كه دانش داده شدهاند رتبهها بالا مىبرد» يا مىفرمايد، كسانى را كه شرافت نسبى دارند رتبهها بالا مىبرد؟! آيا خداوند نفرمود: «آيا كسانى كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند يكسانند»؟![12] پس چگونه بزرگداشت مرا نسبت به اين شخص ـ كه خدا او را بالا برده است ـ نمىپسنديد؟! شكست دادن اين شخص فلان ناصبى را با برهانهاى الهى كه خدا به او آموخته است برايش برتر از هر شرافت نسبى است[13].
- از ادله امامت امام هادى عليه السلام
على بن مهزيار مىگويد: به سامرا ـ كه پادگان نظامى بود ـ رفتم در حالى كه در امامت امام هادى عليه السلام شك داشتم، در يك روز بهارى ديدم حاكم براى شكار از شهر بيرون شد.، او و اطرافيانش لباس تابستانى پوشيده بودند، ولى امام هادى عليه السلاملباس (گرم) نمدى به تن داشت[14] و بر اسب خود نيز نمد انداخته بود، و دمش را
بافته بود، مردم از اين كار او در شگفت بودند و مىگفتند: ببينيد اين مرد مدنى با خود چه كرده است، من پيش خود گفتم: اگر او امام بود چنين نمىكرد. چون مردم به بيابان رسيدند چيزى نگذشت كه ابر سنگينى بالا آمد و باران شديدى در گرفت، همه از شدت باران خيس شدند، و فقط حضرت به سلامت برگشت، پيش خود گفتم: گويا او امام است، گفتم: از او درباره عرق جنب در لباس نمازگزار مىپرسم، و پيش خود گفتم: اگر چهره گشود و پاسخ داد امام است، چون به من نزديك شد چهره گشود و فرمود: اگر جنابت از راه حرام باشد نماز خواندن در آن لباس جائز نيست، و اگر از راه حلال باشد اشكالى ندارد، پس از آن ديگر شبههاى در امامت او نداشتم.[15]
ميراث علمى امام هادى عليه السلام
زيارت جامعه كبيره از مهمترين آثار علمى امام هادى عليه السلام به حساب مىآيد، اين زيارت سرمايه فكرى مهم و اثر علمى جاودان است، كه سرشار است از معارف اصيل و حقايق بنيادى ناب و عقايد بلند و پايههاى حكمت و مضامين بلند، امام هادى عليه السلام به وسيله آن مكتب درخشان اسلام را پربارتر كرد و به آن، عقائد راستين توحيدى الهى را ارمغان داد. اين زيارت گوهر درخشندهاى است كه در درون خود معانى بلند و مضامين برجسته را جاى داده است، از اين رو اين زيارت از ارزشمندترين زيارتهاست و از جايگاه بلند نزد مسلمانان برخوردار است.
و گروهى از فضلا و دانشمندان و اساتيد حوزههاى علميه براى زيارت جامعه شرح نوشتهاند و مطالب دشوار آن و مضامين بلند آن را توضيح دادهاند خدا
پاداش و جزاى خيرشان دهد.
شهادت امام هادى عليه السلام
مسعودى مىگويد: ابوالحسن (امام هادى عليه السلام) بيمار شد و در اثر آن بيمارى در سال 254 هجرى از دنيا رفت، پيش از اين كه از دنيا برود فرزندش ابا محمّد را خواست و نور و حكمت و ميراثهاى پيامبران و سلاح را به او تحويل داد و به او سفارش نمود و درگذشت[16]. خليفه عباسى معتمد[17] يا معتز[18] او را مسموم كرد.
شيخ طوسى قدسسره از ابراهيم بن هاشم قمى نقل كرده كه مىگويد: على بن محمّد ابوالحسن عسكرى در روز دوشنبه سوم ماه رجب 254 از دنيا رفت[19].
[1] و 2 ـ نگاه كن: موسوعه زيارات المعصومين عليهم السلام، ج 4، ص 161 ـ 162.
[3] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 400 ـ 401.
[4] ـ وفيات الأعيان، ج 3، ص 272، شماره 424.
[5] ـ الصواعق المحرقة، ص 206 ـ 207.
[6] ـ نور الأبصار، ص 334.
[7] ـ مطالب السؤول، ج 2، ص 145.
[8] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 409.
[9] ـ راجع وفيات الأعيان، ج 3، ص 272، شماره 424. وقد تقدّم النصّ كاملاً في الصفحة السابقة.
[10] ـ آل عمران: 23.
[11] ـ المجادلة: 11.
[12] ـ الزمر: 9.
[13] ـ احتجاج، ص 454 ـ 455.
[14] ـ التِجفاف: شيء تلبسه الفرس عند الحرب كأنّه درع؛ والجمع تجافيف، قيل سُمّي بذلك لما فيه من الصلابة واليبوسة. مصباح المنير، ج 1، ص 142.
[15] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 413.
[16] ـ إثبات الوصية، ص 234.
[17] ـ راجع مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 401.
[18] ـ راجع اعلام الورى، ص 339.
[19] ـ مصباح المتهجّد، ص 819 .
- توضیحات
روايت شده: پشت سر نزد كتف شريف آن حضرت ميايستى و بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امام حسين عليه السّلام صلوات ميفرستى.
سيّد ابن طاووس در كتاب «مصباح الزائر» در ضمن يكى از زيارات اين صلوات را بر آن حضرت نقل كرده است:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ وَ أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ صَلاةً نَامِيَةً زَاكِيَةً مُبَارَكَةً يَصْعَدُ أَوَّلُهَا وَ لا يَنْفَدُ آخِرُهَا أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلادِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْإِمَامِ الشَّهِيدِ الْمَقْتُولِ الْمَظْلُومِ الْمَخْذُولِ وَ السَّيِّدِ الْقَائِدِ وَ الْعَابِدِ الزَّاهِدِ الْوَصِيِّ الْخَلِيفَةِ الْإِمَامِ الصِّدِّيقِ الطُّهْرِ الطَّاهِرِ الطَّيِّبِ الْمُبَارَكِ وَ الرَّضِيِّ الْمَرْضِيِّ وَ التَّقِيِّ الْهَادِي الْمَهْدِيِّ الزَّاهِدِ الذَّائِدِ الْمُجَاهِدِ الْعَالِمِ إِمَامِ الْهُدَى سِبْطِ الرَّسُولِ وَ قُرَّةِ عَيْنِ الْبَتُولِ صلى الله عليه و آله و سلم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى سَيِّدِي وَ مَوْلايَ كَمَا عَمِلَ بِطَاعَتِكَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِكَ وَ بَالَغَ فِي رِضْوَانِكَ وَ أَقْبَلَ عَلَى إِيمَانِكَ غَيْرَ قَابِلٍ فِيكَ عُذْرا سِرّا وَ عَلانِيَةً يَدْعُو الْعِبَادَ إِلَيْكَ وَ يَدُلُّهُمْ عَلَيْكَ وَ قَامَ بَيْنَ يَدَيْكَ،
خدايا درود فرست بر امام، شهيد، كشته، ستم كشيده، بى يار، آقا، پيشوا، عابد، زاهد، جانشين، خليفه، امام راستى پيشه، پاك، پاكيزه، طيّب، با بركت، خدا از او خشنود، پسنديده حق، پرهيزكار، هدايت گر، راه يافته، زاهد، مدافع دين، جهادگر، عالم، پيشواى هدايت، فرزندزاده رسول، نور چشم بتول، درود و سلام خدا بر او و خاندانش.
خدايا بر آقا و مولاى من درود فرست چنانچه به اطاعتت عمل كرد، و از معصيتت نهى فرمود، و در راه خشنودى ات كوشيد، و بر ايمانت روي آورد، بيآنكه درباره تو پذيرنده بهانه اى باشد، چه در پنهان و چه در آشكار، بندگان را به جانب تو مي خواند، و به سوى تو دلالت مى نمايد و پيش روى تو قيام كرد،
يَهْدِمُ الْجَوْرَ بِالصَّوَابِ وَ يُحْيِي السُّنَّةَ بِالْكِتَابِ فَعَاشَ فِي رِضْوَانِكَ مَكْدُودا وَ مَضَى عَلَى طَاعَتِكَ وَ فِي أَوْلِيَائِكَ مَكْدُوحاً وَ قَضَى إِلَيْكَ مَفْقُوداً لَمْ يَعْصِكَ فِي لَيْلٍ وَ لا نَهَارٍ بَلْ جَاهَدَ فِيكَ الْمُنَافِقِينَ وَ الْكُفَّارَ اللَّهُمَّ فَاجْزِهِ خَيْرَ جَزَاءِ الصَّادِقِينَ الْأَبْرَارِ وَ ضَاعِفْ عَلَيْهِمُ الْعَذَابَ وَ لِقَاتِلِيهِ الْعِقَابَ فَقَدْ قَاتَلَ كَرِيماً وَ قُتِلَ مَظْلُوماً وَ مَضَى مَرْحُوماً يَقُولُ أَنَا ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ مُحَمَّدٍ وَ ابْنُ مَنْ زَكَّى وَ عَبَدَ فَقَتَلُوهُ بِالْعَمْدِ الْمُعْتَمَدِ قَتَلُوهُ عَلَى الْإِيمَانِ وَ أَطَاعُوا فِي قَتْلِهِ الشَّيْطَانَ وَ لَمْ يُرَاقِبُوا فِيهِ الرَّحْمَنَ.
خدايا جزايش ده، بهترين جزاى صادقان نيكوكار، و عذاب را بر منافقان و كافران و كشند گان او دوچندان كن.
به راستى جوانمردانه پيكار كرد، و مظلومانه كشته شد، و غرق در رحمت خدا درگذشت، درحاليكه ميگفت: منم فرزند رسول خدا محمّد، و فرزند كسيكه پاك پروريد و بندگى كرد، پس او را دانسته و از به عمد كشتند، آرى بر حال ايمان او را كشتند، و در كشتنش از شيطان اطاعت كردند و درباره او خداى رحمن را ملاحظه ننمودند.
اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى سَيِّدِي وَ مَوْلايَ صَلاةً تَرْفَعُ بِهَا ذِكْرَهُ وَ تُظْهِرُ بِهَا أَمْرَهُ وَ تُعَجِّلُ بِهَا نَصْرَهُ وَ اخْصُصْهُ بِأَفْضَلِ قِسَمِ الْفَضَائِلِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ زِدْهُ شَرَفاً فِي أَعْلَى عِلِّيِّينَ وَ بَلِّغْهُ أَعْلَى شَرَفِ الْمُكَرَّمِينَ وَ ارْفَعْهُ مِنْ شَرَفِ رَحْمَتِكَ فِي شَرَفِ الْمُقَرَّبِينَ فِي الرَّفِيعِ الْأَعْلَى وَ بَلِّغْهُ الْوَسِيلَةَ وَ الْمَنْزِلَةَ الْجَلِيلَةَ وَ الْفَضْلَ وَ الْفَضِيلَةَ وَ الْكَرَامَةَ الْجَزِيلَةَ اللَّهُمَّ فَاجْزِهِ عَنَّا أَفْضَلَ مَا جَازَيْتَ إِمَاماً عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ صَلِّ عَلَى سَيِّدِي وَ مَوْلايَ كُلَّمَا ذُكِرَ وَ كُلَّمَا لَمْ يُذْكَرْ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلايَ أَدْخِلْنِي فِي حِزْبِكَ وَ زُمْرَتِكَ وَ اسْتَوْهِبْنِي مِنْ رَبِّكَ وَ رَبِّي فَإِنَّ لَكَ عِنْدَ اللَّهِ جَاهاً وَ قَدْراً وَ مَنْزِلَةً رَفِيعَةً ،
خدايا او را از جانب ما جزا ده، به برترين پاداشى كه به پيشوايى از طرف رعيتش داده اى و بر آقا و مولاى من درود فرست، هرگاه كه ياد شود، و هر زمان كه ياد نشود، اى آقا و مولاى من، مرا در حزب و گروهت وارد كن، و بخششم را از پروردگارت و پروردگام بخواه، زيرا تو را در پيشگاه خدا آبرو و قدر و منزلت بلند است،
إِنْ سَأَلْتَ أُعْطِيتَ وَ إِنْ شَفَعْتَ شُفِّعْتَ اللَّهَ اللَّهَ فِي عَبْدِكَ وَ مَوْلاكَ لا تُخَلِّنِي عِنْدَ الشَّدَائِدِ وَ الْأَهْوَالِ لِسُوءِ عَمَلِي وَ قَبِيحِ فِعْلِي وَ عَظِيمِ جُرْمِي فَإِنَّكَ أَمَلِي وَ رَجَائِي وَ ثِقَتِي وَ مُعْتَمَدِي وَ وَسِيلَتِي إِلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكَ لَمْ يَتَوَسَّلِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ بِوَسِيلَةٍ هِيَ أَعْظَمُ حَقّاً وَ لا أَوْجَبُ حُرْمَةً وَ لا أَجَلُّ قَدْراً عِنْدَهُ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ لا خَلَّفَنِيَ اللَّهُ عَنْكُمْ بِذُنُوبِي وَ جَمَعَنِي وَ إِيَّاكُمْ فِي جَنَّةِ عَدْنٍ الَّتِي أَعَدَّهَا لَكُمْ وَ لِأَوْلِيَائِكُمْ إِنَّهُ خَيْرُ الْغَافِرِينَ وَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ أَبْلِغْ سَيِّدِي وَ مَوْلايَ تَحِيَّةً كَثِيرَةً وَ سَلاماً وَ ارْدُدْ عَلَيْنَا مِنْهُ السَّلامَ إِنَّكَ جَوَادٌ كَرِيمٌ وَ صَلِّ عَلَيْهِ كُلَّمَا ذُكِرَ السَّلامُ وَ كُلَّمَا لَمْ يُذْكَرْ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ.
خدايا به آقا و مولايم تحيّت و سلام بسيار برسان، و از جانب او سلام بسيار به ما بازگردان، كه تو بخشنده و كريمى، و بر او درود فرست، هر زمان كه سلام ياد شود، و هر زمان كه ياد نشود، اى پروردگار جهانيان.
- توضیحات
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَلَمِ التُّقَى وَ نُورِ الْهُدَى وَ مَعْدِنِ الْوَفَاءِ وَ فَرْعِ الْأَزْكِيَاءِ وَ خَلِيفَةِ الْأَوْصِيَاءِ وَ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ اللَّهُمَّ فَكَمَا هَدَيْتَ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ اسْتَنْقَذْتَ بِهِ مِنَ الْحَيْرَةِ وَ أَرْشَدْتَ بِهِ مَنِ اهْتَدَى وَ زَكَّيْتَ بِهِ مَنْ تَزَكَّى فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ بَقِيَّةِ أَوْصِيَائِكَ إِنَّكَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ .
خدايا چنان كه به وسيله و مردم را از گمراهى به عرصه هدايت آوردى، و از سرگردانى رهايى بخشيدى، و به وجود او راهنمايى كردى هركه را كه هدايت يافت، و تربيت نمودى هركه را كه تربيت شد، پس بر او درود فرست، برترين درودى كه بر يكى از اوليايت، و باقيمانده اوصيايت فرستادى، به درستى كه تو عزيز حكيمى.
- توضیحات
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرْتَضَی الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ
بارالها درود و رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا پسندیده پیشوای پارسا و منزه
وَ حُجَّتِکَ عَلَی مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَی الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ
و حجت تو بر هر که روی زمین است و هر که زیر خاک بسیار راستگو و شهید
صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ
درود و رحمتی فراوان و کامل و با برکت و متصل و پیوست و پیاپی و دنبال هم همچون بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی.
- توضیحات
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَمِينِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِيِّ الطَّاهِرِ الزَّكِيِّ النُّورِ الْمُبِينِ [الْمُنِيرِ] الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَى الْأَذَى فِيكَ اللَّهُمَّ وَ كَمَا بَلَّغَ عَنْ آبَائِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ أَمْرِكَ وَ نَهْيِكَ وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ وَ كَابَدَ أَهْلَ الْعِزَّةِ وَ الشِّدَّةِ فِيمَا كَانَ يَلْقَى مِنْ جُهَّالِ قَوْمِهِ رَبِّ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِمَّنْ أَطَاعَكَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِكَ إِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ .
خدايا چنان كه از سوى پدرانش، آنچه از امر و نهى تو، به او سپرده شده بود، به مردم رساند، و بندگانت را به راه روشن واداشت، و از اهل تكبّر و سرسختى، در امورى كه از نادانان ملّت خود ميديد، متحملّ زحمت و مصيبت شد، پس بر او درود فرست، برترين و كاملترين درودى كه بر يكى از فرمانبران و خيرخواهان بندگانت فرستادى، به درستي كه تو آمرزنده و مهربانى.
- توضیحات
بسمَّ ُاَّللَهِّ اَلَرحمَنْ َاِلرْحِیمُ
حَمَّدٍ الصَّادِقِ خَازِنِ الْعِلْمِ الدَّاعِی إِلَیْکَ بِالْحَقِّ النُّورِ الْمُبِینِ اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَ وَحْیِکَ وَ خَازِنَ عِلْمِکَ وَ لِسَانَ تَوْحِیدِکَ وَ وَلِیَّ أَمْرِکَ وَ مُسْتَحْفَظَ [مُسْتَحْفِظَ] دِینِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیَائِکَ وَ حُجَجِکَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
خدایا درود فرست بر جعفر بن محمد صادق، خزانهدار دانش، دعوتکننده به سوی تو بر پایه حق، آن نور آشکار! خدایا چنانکه او را قرار دادی معدن کلامت، و وحیات، و خزانهدار دانشت، و زبان توحیدت و سرپرست فرمانت، و نگهدارنده دینت، پس بر او درود فرست؛ بهترین درودی که بر یکی از برگزیدگانت، و حجّتهایت فرستادی که تو ستوده و بزرگواری
- توضیحات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ بَاقِرِ الْعِلْمِ وَ إِمَامِ الْهُدَى وَ قَائِدِ أَهْلِ التَّقْوَى وَ الْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبَادِكَ اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِكَ وَ مَنَاراً لِبِلادِكَ وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِكْمَتِكَ وَ مُتَرْجِما لِوَحْيِكَ وَ أَمَرْتَ بِطَاعَتِهِ وَ حَذَّرْتَ مِنْ مَعْصِيَتِهِ فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أُمَنَائِكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ .
خدايا چنان كه او را قرار دادى براى بندگانت نشانه، و براى كشورهايت مشعل نور، و محلّ سپردن حكمتت و تفسيرگر وحيت، و به فرمان بردن از او فرمان دادى، و از نافرمانى اش برحذر داشتى، پس بر او درود فرست، اى پروردگار برترين درودى كه بر يكى از فرزندان پيامبرانت و برگزيدگانت، و رسولانت و امين هايت فرستادى، اى پروردگار جهانيان